●
امروز دارم از خواب پیلی پیلی میرم!
با اینکه شنبه و یکشنبه رو تا لنگ ظهر خوابیده بودم، باز چون دیشب ساعت دو
خوابیدم، الان خودم رو به ضرب آهنگ تورن به صدای ناتالی ایمبروگلیا بیدار
نگهداشتم!
دیشب ساعت نه یکهو تصمیم گرفتیم با دوست پزشکی که باتفاق خانم و دختر
کوچکش برای یک دوره شش ماهه پزشکی به تورنتو اومدن بریم یک کافی شاپ
و گپی بزنیم.
صحبتمان گل انداخت و تا اومدیم بفهمیم ساعت چنده، از نصف شب رد شده بود!
از هر دری حرف زدیم، خصوصا زندگی در کانادا و اینکه اونها، با اینکه هرگز
قبلا اینجا نبوده اند و دید روشن و دقیقی از زندگی در اینجا نداشتند، چقدر راحت
در ظرف دو سه هفته جا افتاده اند و الان بعد از یکماه احساس می کنند تو خانه
و شهر خودشون هستند.
اینکه هیچوقت احساس غریبه بودن نکرده اند، اینکه برخورد مردم با یک تازه وارد
چقدر خوب، مودبانه و کمک کننده است.
اینکه هرگز مردم، مغازه دار ها، راننده های اتوبوس، همکاران بیمارستان و ...
نگذاشته اند احساس کنند که در زبان انگلیسی ضعف دارند و هرطوری بود همیشه
با محبت و حوصله با اونها ارتباط برقرار کرده اند.
اینکه چقدر وضعیت پزشکی کانادا تحسین برانگیزه، چقدر همه چیز مرتبه، تمیزه
لوازم پیشرفته است، همه دقیق و وظیفه شناس هستند و چقدر به بیمارشون بهاء میدن
و براش وقت میگذارن..... من که خیلی کیف کردم!
بعدش هم یک چرخ کوچیک در اطراف زدیم و من تا بیاد دوزاریم بیافته که فردا روز
کاره و نمی تونم دوباره تا لنگ ظهر بخوابم دیگه شده بود ساعت دو!
الان هم دیگه بیشتر نمی تونم تایپ کنم چون سرویس شدم از بس از زور خواب آلودگی
غلط تایپ کردم و مجبور شدم درستش کنم!
تا بعد ...
Link to this log لینک به این نوشته
-
11:51 a.m. -
مطلب را به بالاترین بفرستید: