Tehrantonian                 تهرانتویی – یک تهرانی در تورنتو
نکاتی پیرامون مهاجرت به کانادا،زندگی در انتاریو، کاریابی، خرید اولین خانه تان و استقرار با موفقیت
Tips on Immigration to Canada, Living in Ontario, Finding a Job, Buying your first home and settling down Successfully.
جستجو در تهرانتویی  
گزارشات لحظه ای
Reports by the Moment
وضعیت هوای تورنتو
Toronto's Weather

Click for Toronto Pearson, Ontario Forecast
برای دیدن وضعیت هوای سراسر کانادا اینجا کلیک کنید
Click here for Canadian Weather Status

Locations of visitors to this page
تورنتو Toronto
ونکوور Vancouver
تهران Tehran


وضعیت دلار کانادا
Canadian Dollar vs. U$



شاخص های بازار سهام
Stock Market Indices




Tehrantonian's Google Ranking

Yahoo bot last visit to Tehrantonian.
Msn bot last visit to Tehrantonian
Friday, September 30, 2005

ورود مهاجری جدید – قسمت ششم

امروز صبح بالاخره شیشه مربای توت فرنگی را افتتاح کردید. با کره روی تست داغ مالیدید و فرستادید پایین. به به عجب مربایی! روی شیشه اش نوشته "بعد از باز شدن در یخچال نگهداری شود". با خودتان فکر می کنید بگذارم توی یخچال یا دم پنجره؟ درجه هوا به روایت کانال 24 در حدود 12 درجه است. باد هم به پیش بینی آنها از حوالی ظهر شروع می شود و می رود تا 60 کیلومتر در ساعت.

آخ این کت چرمی جدید چقدر می چسبد. حسابی گرم است و پوشیدنش یک جور احساس خوبی دارد. مترو براه است و نسبتا خلوت. با خودتان فکر می کنید لابد ملت خواب مانده اند. ایستگاهها را دارید از حفظ می شوید. رنگ ایستگاه ها را به محض ورود قطار به ایستگاه تشخیص می دهید. در ایستگاه Dundas موقع پیاده شدن خانم مسنی – تو مایه های هفتاد سال- سرش گیج می رود و ولو می شود رو زمین. شما هاج و واج مانده اید که چه باید کرد که می بینید مردم مثل پروانه دارند دورش می چرخند. یک خانم دارد آرام شانه اش را می مالد و با او حرف می زند. آقایی کتش را درمی آورد و می اندازد رویش تا گرم بشود. چند نفر دیگر هم با چهره نگران بالای سرش ایستاده اند. از او می پرسند صبحانه خورده؟ کسی یک بسته بیسکویت درآورده و دارد با عجله بازش می کند. یکهو آقای دیگری ظاهر می شود و یک بطری آب را که همین الان برای مسافر ناشناس خریده باز می کند و به او کمک می کند کمی از آب را بنوشد. ظرف نیم دقیقه سر و کله دو امداد گر در اندازه های غول بیابانی پیدا می شود. پلیس هم با آنها می رسد. به مردم توصیه می کند متفرق شوند و خیالشان راحت باشد و مواظب وسایلشان باشند. امداد گران آن خانم را معاینه می کنند و با او حرف می زنند. بنظر می رسد چیز مهمی نباشد. احتمالا فشار خونش پایین افتاده. بدور گردن او یک محافظ مخصوص گردن می بندند و آرام بلندش می کنند و می گذارندش روی برانکارد. مردم متفرق می شوند و شما هم از بهت در می آیید و راه می افتید.

توی راه با خودتان فکر می کنید پس این قصه های "سرد بودن خارجی ها" و "بی محبت بودن مردم" و اینکه "اگر کنار خیابان از گشنگی بمیری کسی نگاهت هم نخواهد کرد" مال کدام خارج است؟ این همه آدم که همشون فامیل های پیرزن نبودند!؟

کلاس روتین شده. یک جور کلاس عملی سرگرم کننده که بیشترش به مکالمه می گذرد و لابلایش برای تنوع گاهی نکته های گرامری هم آموزش می دهند. کم کم دارید به لهجه های عجیب ملل دیگر آشنا می شوید. لهجه چینی ها هنوز به سختی قابل فهم است. لهجه پاکستانی ها شما را به خنده می اندازد و سعی می کنید نخندید و آبروریزی نکنید. فتوکپی لهجه هندی هاست که در سریال های کمدی سوژه خنده و مسخره بازی بوده اند. روس ها لهجه خشنی دارند و خودشان هم کمی یبوست در رفتارشان دیده می شود. دیر جوشند و از بقیه طلبکار. چینی ها اما مودب هستند و خیلی تمیز و اطو کشیده. ایکاش می شد فهمید چی می گویند تا کمی اختلاط می کردید. کلمات به شکل رگبار های پراکنده از دهانشان در می آید و بعضی حروف را قادر نیستند تلفظ کنند و خیلی شیک جایش چیز دیگری تلفظ می کنند. به زبان فارسی و لهجه آسان اش درود می فرستید. کشف زبان چینی ها باشد برای بعد. حالا فرصت هست.

ناهار مهمان دست پخت خودتان هستید. ران مرغ پخته اید با پیاز و فلفل دلمه ای و زعفران و کنار سیب زمینی خورد کرده در سس پاستا. در واقع به توصیه دوستتان در سوپر مارکت بجای رب گوجه فرنگی چند قوطی سس پاستا با طعم سیر کبابی و ریحان خریده اید. غذا را که از مایکرویو در می آورید از بویش مست می شوید. یک لیوان قهوه داغ را پشت بند ناهار می زنید به بدن. از پشت شیشه محوطه اطراف مدرسه را نگاه می کنید و باد سریع السعیر را که مشغول تکان دادن درختان و هم زدن برگ ها کف حیاط است تماشا می کنید.

بعد از ناهار از طریق یکی از همکلاسی های چینی متوجه می شوید چند کلاس تافل رایگان در سطح شهر وجود دارد که دو تا از آنها به خانه شما خیلی هم نزدیکند. آدرس ها را می گیرید و تشکر می کنید. تصمیم می گیرید فردا سری به آنها بزنید و ببینید اوضاع چطور است.

به خانه برمی گردید و چرخ خرید را بر می دارید و می روید خرید. دو انتخاب وجود دارد. سوپر گرانفروش در فاصله پنج دقیقه پیاده روی یا سوپرمارکت ارزان فروش در فاصله یکربع قدم زدم؟ وقت که دارید و باد هم که شل شده پس برویم سراغ ارزان فروشه. در واقع تفاوت قیمت این دو سوپر در هر 100 دلار خرید چیزی در حدود 10 تا 15 دلار می شود که معادل کرایه مترو سواری چند روز شماست.

ادامه دارد ...


Link to this log     لینک به این نوشته - 9:05 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Thursday, September 29, 2005

ورود مهاجری جدید – قسمت پنجم

صبح زود پا می شوید، که البته با این خواب بهم ریخته زیاد هم سخت نیست. چایی را راه می اندازید. نان تست افسانه ای را می اندازید در تستر و با پنیر خامه ای می زنید به بدن. کوله را هم شب قبل مرتب کرده اید و همه چیز جز ناهار تویش است. ظرف ناهار را می اندازید تویش و می زنید بیرون. باران دیشب بند آمده ولی هوا هنوز بوی باران میدهد. زمین کمی مرطوب است و چمن و سبزه مقابل خانه ها سیراب و سرحال هستند. پنج دقیقه تا یانگ پیاده می آیید و چهار دقیقه دیگر رو به شمال می روید و از پله های ایستگاه مترو می روید پایین. صدای افتادن Token در قوطی شیشه ای می پیچد. ساعت هفت و ربع است و ملت دارند کم کم ظاهر می شوند. ساعت هشت و نیم جمعیت به اوج خواهد رسید و بعد شروع به کم شدن خواهد کرد – البته کلاس ساعت هشت شروع می شود پس وقتی برای تلف کردن ندارید.

تو ایستگاه روزنامه رایگان Metro را برمی دارید و با مجله رایگان 24Hours می برید توی کوپه. ورقشان می زنید و خبر ها را می خوانید و عکس ها ورانداز می کنید. تنوع نژادی مسافران خیره کننده است. هفت هشت جور چشم بادامی، بعضی زرد پوست، بعضی سبزه، بعضی بلند و چهارشانه، بعضی اندازه بچه دهساله، چهار نوع سیاهپوست، کاملا مشکی، مشکی مایل به قهوه ای، کاملا قهوه ای و قهوه ای کمرنگ. هندی / پاکستانی و هندی های سیک که با عمه مخصوصشان قابل تمیز دادن هستند. انواع نژاد سفید پوست. از مشابه هموطنان گرفته تا سفید های شفاف که رگ های صورتشان از زیر پوستشان معلوم است. آقایان همه سه تیغه کرده اند. موی خانم ها بیشتر مرتب و منظم است ولی مال بعضی ها مثل این است که توی راه دچار برق گرفتگی شده اند! عده ای با کت و شلور یا کت و دامن، عده ای با پیراهن شلوار یا پیراهن و دامن، بعضی با شلوار جین، دو سه تا خانم با صورت سبزه و مقنعه. بنظر می آید مال اندوزی یا سنگاپور باشند. سبزه هستند ولی چشم هایشان شبیه چینی هاست. نصف شان دارند چیزی می خوانند. بیشتر روزنامه یا کتاب داستان. عده ای هم چند تا ورق پرینت شده دستشان است و مشغول خواندن هستند.

صندلی خالی از ایستگاه Sheppard به بعد دیگر حکم کیمیا پیدا می کند. می دانید که بعد از زمان اوج رفت و آمد مشکلی از این بابت نیست چون تعداد مسافر در مقایسه با تعداد صندلی ها کم می شود. از سگ و گربه خبری نیست. چند نفری هدفون به گوششان است و صدای بعضی از آنها آنقدر بلند است که شما می توانید گوپس گوپس باس آهنگی را که گوش می دهند بشنوید.

تلویزیون دیشب می گفت که از بعد از آمدن Walkman به بازار – حدود بیست سال قبل- تا امروز تعداد بیمارانی که مشکل شنوایی پیدا کرده اند چند برابر شده و این مشکل که قبلا بیشتر به سنین بالا مربوط می شد، الان گریبانگیر نسل جوان شده. از ظاهر آرام مسافرانی که موسیقی را با چنین صدای بلندی گوش می دهند به این نتیجه می رسی که این جنابان وضع گوششان خیلی درام شده و متوجه بلند بودن صدای هدفون خود نیستند و بزودی مشتری سمعک خواهند شد.

کلاس زبانتان در آدرس دیگری است. نه خیلی دورتر. در واقع باید ایستگاه Dundas پیاده بشوید و دو دقیقه ای راه بروید. مدرسه ایست بزرگ و قدیمی ولی تمیز با رنگ تازه و هوای مطبوع. راهنمایی کلاستان را نشان می دهد و جایی برای خودتان انتخاب می کنید و می نشینید. معلم آقای خوش اخلاقی است که با همه خوش و بش می کند و از همه می پرسد اسمشان چیست، کی آمده اند و زندگی در کانادا را چطور می بینند. کلاس خوب و مفرح است و تنوع مطالب و محاوره ای بودن بعضی قسمت ها همه را بکار می گیرد و سرگرم می کند. قبل از اینکه متوجه بشوید چی شد، زنگ تفریح است. در راهرو ها چرخی می زنید و آشپزخانه و دستشویی را پیدا می کنید و برمی گردید. خانمی ایرانی ازشما می پرسد چند وقت است که اینجا آمده ای و شما می گویید سه روز. با تعجب می گوید که او یکسال است در کانادا زندگی می کند و هفته گذشته تازه YMCA را کشف کرده. با تعجب بهم نگاه می کنید و مکالمه در همین جا تمام می شود. با خودتان فکر می کنید چرا این خانم به کیسه نایلونی که توی فرودگاه دریافت کرده نگاه نیانداخته؟ چرا از هیچکس نپرسیده؟ معلم برمی گردد و کار ادامه پیدا می کند.

موقع ناهار پیتزا کلوچه ای ها را در می آورید و گرم می کنید. به به! باغت آباد انگوری! عجب چیزیه! چرا سه تا نیاوردم. ولی دو تاش هم حسابی ما رو گرفت. بقیه هم دارند غذاهای خودشان را می خورند. چینی ها ماهی آب پز را انداخته اند روی پلوی شفته شده و دارند می خورند. بوی ماهی آب پز مو بر اندامتان سیخ می کند. چند نفری ماکارونی آورده اند، یک نفر جوجه و سیب زمینی پخته آورده و یک نفر هم یک شفته ای دارد می خوره که گویا دیشب لازانیا بوده. آن خانم ایرانی داره خورش کرفس مخلوط با پلو می خوره. غذا را تمام می کنید و هوس می کنید بروید بیرون چرخی بزنید تا ساعت 2 که کلاس آشنایی با محیط کار در کاناداست شروع بشود. تا Eaton Centre دو دقیقه فاصله دارید. از قبل اینجا رو می شناسید و حسابی کنجکاوید که در نیم ساعت باقی مانده یک چرخ دیگری بزنید. این دفعه یکراست می روید سراغ چند مغازه که از قبل دیده بودید. از یکی از آنها یک مجموعه سه ماهیتابه ای تفلون می خرید به قیمت 15 دلار (به دلار 750 تومن می شود 11 هزار و خرده ای). ماهیتابه های در سه اندازه کوچک و متوسط و بزرگند که با ماهیتابه متوسطی که با خودتان آورده بودید ناوگان آشپزخانه میشود چهارتایی و دیگه مجبور نیستید دم به دقیقه ماهیتابه تان را بشویید. سری به مغازه لوازم الکترونیکی می زنید و یک مقداری با بازی های کامپیوتری که برای تماشا گذاشته اند بازی می کنید و مقداری هم اجناس مغازه رو بررسی می کنید. قیمت ها خوبند ولی مفت نیستند.

از بستنی فروشی یک بستنی می خرید قدر کله غول! (2 دلار و نیم هم پول می دهید)، و می روید روی صندلی های فود کورت ولو می شوید و بستنی می خورید. عجب خوشمزه است! بستنی فروش دو جور بستنی شکلاتی رو به درخواستتان ریخته توی کاسه. یکی با طعم کاپوچینو و دیگری شکلاتی با قطعات شکلات شیری مخلوط با آن. یک شکلات هم بعنوان جایزه برایت گذاشته اند روی همش.

کلاس بعد از ظهر خوب و روشن کننده بود. جزئیات محیط کار، نحوه ارتباط با همکارها، انواع محیط های کاری، حقوق کارمند و قوانین استخدامی و ....

هوا داره کم کم غروب می کنه و شما هم کمی خسته اید. بر می گردید خانه و سر راه از مغازه ایرانی کارت تلفن می خرید که بعدا به خانواده زنگی بزنید و حال و احوال کنید. می رسید خانه و چرتکی می زنید. با صدای تلفن بیدار میشوید و دوستتان دعوتتان می کند که با هم به اتفاق چند تا از بچه های قدیمی بروید بولینگ بازی کنید. قبول می کنید و نیم ساعت بعد دوستتان می آید دنبالتان. با بر و بچ سلام و احوال می کنید و همه بشما خیر مقدم می گویند.

سالن بولینگ در پلازایی در فاصله سه چهار دقیقه رانندگی است. تمیز و مرتب و شیک است. کفش بولینگ کرایه می کنید 3.99 دلار. هر ترک بولینگ هم ساعتی 26 دلار کرایه اش می شود که تقسیم به شش که بکنید سهم شما می شود 4.30 دلار که مبلغ زیادی نیست. یکساعتی بولینگ می زنید و دست و بالتان حسابی کوفته می شود. بچه ها پیشنهاد های مختلفی دارند. برویم بیلیارد، برویم کافی شاپ، بریم دربند! با خودتان میگویید دربند!؟ معلوم میشود دربند یک رستوران و تریایی است در تقاطع Don Mills و York Mills که تا صبح باز است و برنامه حلیم و کله پاچه اش براه است. جیگر و دل و قلوه هم دارد. در نهایت تصمیم گرفته میشود بروید به یک کافی شاپ و گپ بزنید.

یکی از بچه ها بقیه را مهمان میکند و شما در حالی که قهوه خوش طعم Tim Horton – معروف ترین و پر طرفدار ترین کافه تریای زنجیره ای کانادا خصوصا در انتاریو - را مزه مزه می کنید و شیرینی دانمارکی شکلاتی رو امتحان می کنید به حرف بچه ها گوش میدید. از تحصیل در کانادا می گویند، از کار می گویند، از زندگی و ... صحبت گل می اندازد و یکهو متوجه میشوید میبینید ساعت رفته اون ور 12.

گروه متفرق میشوند و دوستتان را شما را برمی گرداند به خانه. اول یک تلفن به ایران و گپ سر صبح به وقت تهران، بعد یک مقداری تلویزیون و مسواک و لا لا.

ادامه دارد ...


Link to this log     لینک به این نوشته - 9:26 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Tuesday, September 27, 2005

ورود مهاجری جدید – قسمت چهارم

با کمی پیاده روی به محل YMCA می رسید. توی راه آنقدر حواستان به در و دیوار و مغازه ها پرت بود که نفهمیدید کی رسیدید. به پیشخوان پذیرش مراجعه می کنید. خانمی با خوشرویی از شما می پرسد که چه کاری می تواند برایتان انجام دهد. می گویید که علاقه مندید در کلاس های انگلیسی و کلاس های دیگری که دارند شرکت کنید. به شما برای دو ساعت بعد وقت مصاحبه می دهد و شما کمی به اعلامیه های روی دیوار ها نگاه می کنید و می زنید بیرون.

دو ساعت وقت اضافه دارید و وسط یک محله سرگرم کننده هستید. از روی نقشه تورنتو که به پنج دلار خریده اید موقعیت اطرافتان را بررسی می کنید. دانشگاه Ryerson در نزدیکی شماست و سرگرم کننده تر از آن Eaton Centre در فاصله یک ایستگاه مترو به سمت جنوب قرار دارد. بخودتان می گویید وقت که دارم پس بیخود Token حروم نمی کنم. در راه رسیدن به Eaton Centre یک چلوکبابی ایرانی کشف می کنید و نشانش می کنید برای ظهر. صد جور مغازه در دو طرف خیابان هست. سی دی و نوار فروشی، لوازم عکاسی، خشکشویی، بقالی، خرازی، لوکس فروشی، کفاشی، البسه. نمایندگی Levi's را در سمت غرب خیابان کشف می کنید و سری به آن می زنید. موقع بیرون آمدن متوجه می شوید که یک کتابفروشی عظیم در داخل کوچه مشرف به لباس فروشی است. واردش می شود و دهانتان باز می ماند. مثل این است که تمام غرفه های کتب خارجی نمایشگاه کتاب تهران در یک جا جمع کرده باشند. همه اش در دسترس، بدون صف، بدون سهمیه بندی، بدون شلوغی. بین ردیف های متعدد کتابها را راه می روید هر از گاهی کتابی بر می دارید، نگاهی می اندازید و می گذارید سرجایش. اینجا را هم برای بعد نشان می کنید.

ایتون سنتر مرکز خرید بزرگ و مجلل چند طبقه ای است که در سمت غرب خیابان یانگ، فاصله بین دو ایستگاه متروی Dundas و Queen را پر کرده است. دهها مغازه لباس و کفش و لوازم منزل و لوازم برقی و الکترونیکی و سوقاتی و اسباب بازی و اغذیه فروشی و غیره. بعضی گران بعضی مناسب و بسیاری از آنها مفت! عجب حراجی هایی! واقعا مفت! لنگه همین کاپشن را در کیش دیده بودید 3 برابر قیمت اینجا. همین کفش را سه ماه پیش خریدید دو برابر و نیم اینجا. لباس عجیب ارزان است. البته لباس های سوپر گرانی هم هستند که سر آدم سوت می کشد ولی تعداد کمی از مغازه ها آنها را می فروشند.

نخیر! امکان ندارد بشود اینجا را در یکساعت و نیم دید. لااقل یکروز کامل می برد. بزرگترین کشف امروز کتابفروشی زنجیره ای Chapters در این مرکز خرید است که در دو طبقه هزاران عنوان کتاب دارد و مبل و صندلی هم دارد و می شود با فراغ بال نشست و کتابها را مطالعه کرد و کسی هم با آدم کار ندارد. کافه تریا هم دارد و می شود یک لیوان قهوه هم گرفت.

موقع برگشتن طاقت نمی آورید و از یکی از حراجی ها یک کت چرم اصل مشکی خیلی شیک با تودوزی ابری – خیلی سبک و خیلی گرم - می خرید به مبلغ 45$ دلار ( به دلار 750 تومن میشه 33 هزار و خورده ای تومن!) تو تهران برای این جنس لااقل سیصد هزار تومن باید می دادی! از فروشنده می پرسید اینجا چند وقت به چند وقت حراج دارند. جواب می دهد که وسط هر فصل اجناس فصل قبل را حراج می کنند و اول هر فصل هم حراجی ویژه دارند برای فصل جدید. به حساب سرانگشتی می شود سالی دوازده ماه حراج! پیش خودتان فکر می کنید بهتر! ترکیب خط خوردن قیمت ها و کاهش مکرر اون ها روی برگه قیمتی که به سر آستین کت آویزونه نشون می ده که قیمتش از 150 دلار شروع شده و هی کمتر شده و باز کمتر شده تا رسیده به این مبلغ. با توجه به اینکه فقط سه تا از این مدل باقی مانده نمی شود ریسک کرد و به امید کمتر شدن قیمت نشست. درس مهم امروز: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی! ولی زیادی صبر نکن! ضمنا باید آمار این لباس فروشی ها را داشته باشی. خوب شما که این طرف ها زیاد خواهید آمد پس اینکار شدنی است.

حسابی دیرتان شده. بیخیال پیاده روی. می پرید توی مترو و سه دقیقه بعد در ایستگاه بعدی هستید... دو سه دقیقه پیاده روی رو دور تند و سر موقع از در می آیید تو. خانم خوش اخلاق بخش پذیرش شما را به دفتر یکی از مسئولین می برد و خانم خوش اخلاق دیگری را به شما معرفی می کند. او شما دعوت می کند بنشینید و احوالتان را می پرسد. می پرسد تا اینجای کار کانادا را چطور دیده اید. سفرتان راحت بوده؟ چقدر با شهر آشنا شده اید. همینطور که جواب می دهید او در کاغذی چیزهایی علامت می زند. در واقع این بخشی از مصاحبه تعیین سطح شما برای کلاس های زبان اینجاست! مقداری دیگر گپ می زنید و بعد او لیست بلند بالایی از انواع کلاس ها و امکانات رایگان YMCA و سازمان های مرتبط با آن پیش روی شما می گذارد: کلاس های زبان (عمومی، مصاحبه کاری ...)، کلاس های آَشنایی با کانادا (زندگی، فرهنگ محیط های کاری، جامعه و ...)، کلاس های ورزشی (شنا، رزمی، یوگا ...) و مشاوره های جور واجور. به شما می گوید که اگر متاهل و دارای فرزند هستید می توانید فرزند خود را به مهد کودک رایگان مرکز بسپارید و در برنامه ها شرکت کنید. برنامه هایی هم مخصوص والدین دارند و به آنها در مورد سیستم تحصیلی فرزندانشان، امکانات موجود برای کودکان و انواع نکات دیگر آموزش و مشاوره می دهند. حتی به والدین یاد می دهند که چطور به بچه در جا افتادن در محیط جدید و مدرسه و زندگی در کانادا کمک کنند. همه رایگان و همه موجود.

از روی برنامه چند مورد را انتخاب می کنید و در آنها ثبت نام می کنید. هفته تان حسابی پر شد. چهار روز با برنامه ورزشی و کلاس زبان و مشاور از صبح تا بعد از ظهر سرتان گرم است. ضمنا می گویند که در مرکز استفاده از تلفن و فکس و اینترنت رایگان است. یک سری به اینترنت می زنید، ایمیل ها را چک می کنید، کمی اخبار می خوانید و پا می شوید.

موقع برگشت بروشوری به شما می دهند که مربوط به نمایشگاه کار و استخدام نیروی کار برای مشاغل کارگر ساده، کارگر فنی، فروشنده، کارمند فروش و تکنسیین، از سوی شرکت های بزرگ صنایع پوشاک و خوراک و لوازم برقی است. تا آن موقع یک هفته مانده و تو هم الان دنبال کار کارگری نیستید. پس از خیر آن می گذری.

شهر هنوز سرسبز است و باران های پاییزی در حال شستشوی هفتگی منظره آن. سبزی چمن و درختان زنده و روشن است و هوا عالی است. اکسیژن خالص. اشتهایتان به اژدها تبدیل شده و می ترسید همینطور پیش برود چاق بشوید! البته پیاده روی تان بیشتر شده و مقداری کالری خواهید سوزاند، ولی خوراکی ها به شکلی افسانه ای لذیذند و متنوع. قیمت هم ارزان. به خودتان می گویید یک مدتی بیخیال وزن بشو و خوراکی ها رو تست کن. بعدا وقت هست برای کاهش وزن.

امروز چند تا سنجاب سیاه و یک سنجاب خاکستری دیده اید که مثل عروسک، بدون سر و صدا در حالی بلوط یا فندق به دهن دارند این ور آنور می روند و دور از چشم همدیگر اونها رو چال می کنند. خیلی بامزه و بی آزارند. توجه خاصی هم به آدم ها ندارند. گاهی آنقدر به شما نزدیک می شوند که فکر می کنید میشه با دست بگیرینشون! دلیلش این هست که هیچ آزاری از طرف آدم ها بهشون نمی رسه و کسی اذیتشون نمی کنه. چند تا بادام زمینی از جیب در می آورید و می اندازید برای یکی از اون ها. اولش یکی دو متری فرار می کند و می ایستد و شما و خوراکی تان را ورانداز می کند. بعد می آید جلو و یکیشان رو برمی دارد و پشتش رو می کند به شما و دودستی مشغول خوردنش میشود. خوشش میآید و میرود سراغ دومی. بقیه هم از راه می رسند. بی سرو صدا و کتک کاری مشغول قاپیدن و خوردن بادام ها می شوند. براهتان ادامه میدهید وآن ها هم بادام ها را تا دانه آخر می خورند و برمی گردند سر روتین زندگی شان.

یادتان می آید دوستتان به شما توصیه کرده بود که یک کوله پشتی جمع و جور بگیرید که وسایلتان را با خود حمل کنید. یک بارانی نازک، یک چتر، ظرف پلاستیکی ناهار، بیسکویت، کتاب و دفتر و مداد، عینک آفتابی و بقیه خرت و پرت ها. الان بهترین موقع است چون از فردا لازمش دارید. به مغازه ارزان فروشی نزدیک خانه مراجعه می کنید. قبلا موقع خرید کامپیوتر این مغازه را رو کشف کرده بودید و می دانید کوله پشتی هم دارد. از بین سی مدل و اندازه کوله پشتی که می بینید یکی که هم رنگش سنگین و متین باشد و هم روی درز زیپ هاش یک لایه محافظ ضد آب داشته باشد می خرید به مبلغ 10 دلار. ظرف ناهار فردایتان را هم می خرید. از الان از فکر برنامه ای که برای ناهار فرداتون دارید دهنتان آب می افتد. دو تا پیتزای کلوچه ای. یعنی کلوچه های پف داری که تویشان مایه پیتزا دارند. پنیر و سس و ادویه و کالباس. تو مایکرویو کلاس داغشان خواهید کرد و می زنیدشان به بدن.

سر راهتان می روید به کتابخانه محل و مجانی عضو می شوید. دریای کتاب و سی دی و دی وی دی. اینترنت هم رایگان است. مقداری در کتابخانه وقت می گذرانید و سری هم می زنید به Canadian Tire و یک چرخ دستی خرید تاشو می خرید به قیمت 15 دلار. یادتان می آید دوستتان گفته بود که خودش هم این مدل چرخ را در ماه اولی که به کانادا آمده بود خرید و بی نهایت از آن راضی بوده. خوب تا وقتی ماشین بخرید این بهترین وسیله حمل خرید به خانه خواهد بود. تقریبا به قدر زور چهار نفر می تواند بار حمل کند.

در راه بازگشت هوا تاریک شده و سوز ملایم خبر از آمدن پاییز میدهد. ضمنا موقع بکار گرفتن کاپشن پاییزه هم رسیده.

بر می گردید خانه. دو تا کنسرو سوپ مرغ و سبزی باز می کنید و میریزید تو قابلمه. پنج دقیقه بعد سوپ لذیذ و دلچسب حاضره. می کشید تو کاسه و می برید جلوی تلویزیون. دارید کم کم برنامه ها رو یاد می گیرید. کانال 24 خبر از بارش باران از آخر شب امشب تا بعد از ظهر فردا میده. باید چتر رو بگذارید دم دست. دو تا سریال پلیسی، یک فیلم سینمایی تاریخی که از وسطش شروع به دیدن کرده اید و بعد خواب دلچسب.

ادامه دارد ...


Link to this log     لینک به این نوشته - 3:13 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Monday, September 26, 2005

ورود مهاجری جدید – قسمت سوم

وارد بانک می شوید. در ورودی بانک دو دستگاه عابر بانک هست و دو نفر پای آنها مشغول کارهای بانکی خود هستند و یک نفر هم با فاصله از آن توی نوبت ایستاده. شما با این دستگاه فعلا کاری ندارید. به سمت باجه پذیرش مراجعین می روید و متوجه می شوید سمت چپتان تماما یک پیشخوان بزرگ است که به شش قسمت تقسیم شده و پشت هر قسمت یک کارمند بانک ایستاده و با کامپیوترش دارد برای مردمی که به ایشان مراجعه کرده اند کاری انجام می دهد. بقیه ملت هم خیلی آرام و با فاصله از هم در صفی به شکل یک خط کوتاه موازی پیشخوانها ایستاده اند تا با خالی شدن هر باجه نفر سر صف به سمت پیشخوان راه بیافتد و جایش با نفر پشت سری او پر شود.

کارمند پذیرش با لبخند به شما خوش آمد می گوید و می پرسد چه کاری می تواند برای شما انجام دهد. شما می گویید که برای چه آمده اید و او شما را دعوت می کند روی یکی از مبل های انتظار بنشینید تا کارمند مخصوص خدمات مربوطه دفترش خالی شود و بتواند از شما پذیرایی کند. چند دقیقه می گذرد و شما سرتان را با چای بابونه ای که از روی میز کناری برای خود ریخته اید گرم می کنید.

کارمند مربوطه در حالیکه مشغول بدرقه کردن مشتری قبلی است با لبخند به طرف شما می آید و از شما دعوت می کند به دفتر کارش وارد شوید. دفتر جمع و جوری است و صندلی های راحتی دارد. پشت سر کارمند چند مدرک قاب شده به دیوار آویزان است. پاسپورت و اوراق شناسایی را به او می دهید و او آنها را با کپی هایی که دوستتان قبل به او داده مقایسه می کند، چند جا را امضاء می کنید، کارت بانکی پلاستیکی- مغناطیسی موقت شما را فعال می کند و به شما می دهد و از شما می خواهد تا روی دستگاهی که در جلویتان هست رمزی چهار رقمی را انتخاب کنید و وارد کنید تا رمز عبور کارتتان بشود. حسابتان از آن لحظه فعال می شود. کاغذ پرینت شده ای نیز به شما می دهد که روی آن دو تا کلمه عبور موقت نوشته شده. یکی برای انجام کارهای بانکی از طریق تلفن و دیگری برای انجام همان کار ها از طریق وب سایت بانک. در واقع شاید تا سال دیگر کاری با این شعبه نداشته باشید. پول نقد – اگر لازم داشته باشید- از طریق دستگاه قابل دریافت است. دسته چک پنجاه برگی رایگانی که برایتان درخواست شده تا یک هفته دیگر در صندوق پست شماست و تمام صورت حساب ها را هم می توانید با مراجعه به وب سایت پرداخت کنید.

کارمند از شما تشکر می کند که به بانک مراجعه کرده اید و شما را بدرقه می کند. تشکر می کنید و از شعبه می روید بیرون. به ساعتتان که اکنون به وقت تورنتو تنطیم شده نگاه می کنید. همش شد ده دقیقه! خوب حالا چکار کنیم؟ برویم دنبال SIN Card .

قبلا از روی اینترنت و با مراجعه به این سایت فهمیده اید که برای درخواست سینکارت از منطقه شما، باید به ساختمان Human Resources Canada در مرکز خرید و محوطه Richmond Hill Centre بروید. به ایستگاه YRT ( مخفف York Region Transit ) می روید و بلیط می گیرید. دستگاهی که از آن بلیط می خرید می گوید که بلیط شما از الان تا دو ساعت دیگر معتبر است. به محوطه اتوبوس ها می رود و سوار شماره 99 یانگ می شوید. به راننده می گویید که می خواهید کجا بروید و او می گوید که آنجا ایستگاه بزرگی است و او حتما در آنجا توقف خواهد داشت.

سفر کوتاه و راحت است. در بیست دقیقه به محل می رسید. راننده با اشاره به شما ساختمان را نشان می دهد. وارد می شوید و با خواندن تابلو ها و کمی پرس و جو در صف کوتاهی در مقابل یکی از باجه ها می ایستید. فرم درخواست را پر می کنید و وقتی نوبتتان شد با مدارک تحویلش می دهید. یک دقیقه بعد کارتان انجام شده و می روید تا اعتبار بلیطتان باقی است با همان بلیط سوار خط برگشت بشوید. کمی تردید دارید که کدام از اتوبوس ها برمی گردند. از یکی از پرسنل می پرسید و او شما را تا اتوبوس بدرقه می کند و به سر کارش بر می گردد. عجب!

برمی گردید. می خواهید حالا که این همه وقت اضافه آورده اید حتما امروز سری به YMCA بزنید (این لینک). از روی بروشوری که در فرودگاه در کیسه پلاستیکی به شما داده اند می دانید که مرکز آن در کوچه منشعب از خیابان یانگ و بین ایستگاههای متروی Bloor و Wellesley است. به ایستگاه مترو می روید یک بیست دلاری به دستگاه قرمز بزرگ کنار راهرو می دهید و ده تا token آلومنیومی سکه مانند تحویل می گیرید. یکی را بعنوان کرایه در جعبه شیشه ای مقابل مامور بلیط می اندازید و از او می خواهید یک نقشه TTC به شما بدهید. بنا به این نقشه شما باید ده ایستگاه مترو رو به جنوب بروید. از پله ها پایین می روید و می بینید دو تا قطار در ایستگاه ایستاده اند. یکی در سمت چپ و دیگری در سمت راست شما. از یکی از مسافران می پرسید کدام از این دو رو به جنوب می رود و جواب می شنوید هر دو! چون اینجا – یعنی ایستگاه Finch – بالاترین ایستگاه این شاخه از مترو است و تمام قطار ها در این ایستگاه رو به جنوب می روند. متوجه تابلویی که بالای سرتان است می شوید. یک فلش چشمک زن دارد نشان می دهد که کدام قطار راه خواهد افتاد. سوار می شوید. خنک و راحت و نورانی است و صندلی هم زیاد دارد. تمام دیوار هایش هم تا سقف پر از آگهی است. از شامپو و سایت دوست یابی گرفته تا پیام های آموزشی از طرف دولت. بقیه سرنشین ها هم شبیه اتوبوس سازمان ملل هستند. پنج شش تا چینی، یک سیاهپوست، چند سفید پوست اروپایی، دو پاکستانی (شاید هم هندی) و یک آقای نابینا با سگش. سگ سیاه گردن کلفتی است که از نگاهش آرامش و بیخیالی می بارد. خودش را زیر صندلی اربابش پهن می کند و له له می زند.

قطار راه می افتد و شما شروع می کنید به اندازه گیری زمان صرف شده بین ایستگاهها. نتیجه چیزی در حدود 3 دقیقه برای ایستگاه های بالای Bloor است. (بعدا کشف خواهید کرد که وقتی ساعات اوج رفت و آمد است، وقت زیادی در باز و بسته شدن درها در هر ایستگاه تلف می شود و این متوسط به 4 یا 5 دقیقه هم می رسد.) شناسایی هر ایستگاه خیلی سخت نیست. اگر نتوانستید از صدای بم و مبهم بلندگو بفهمید که به کدام ایستگاه نزدیک می شوید، کافیست وقتی قطار وارد ایستگاه می شود و دارد سرعتش را کم می کند از روی در و دیوار ایستگاه نامش را بخوانید. سرانجام بعد از سی و پنج دقیقه به ایستگاه بلور می رسید. می زنید بیرون و از روی تابلو ها مسیر خروج را پیدا می کنید و می آیید توی یانگ.

آخ باز معضل پیدا کردن شمال و جنوب! جهت را می پرسید و به سمت جنوب راه می افتید. سه دقیقه بعد در محل هستید.

ادامه دارد ...


Link to this log     لینک به این نوشته - 11:06 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Friday, September 23, 2005

ورود مهاجری جدید – قسمت دوم

خوب. بسلامتی رسیدید. خرد و خمیر و خسته از بیخوابی و دوندگی های روز های اخیر قبل از پرواز و چمدان بالا پایین کردن توی فرودگاه و صندلی نه چندان راحت هواپیما با کمی اعصاب کش آمده از برنامه آبغوره گیری مادر و خواهر و خاله و ... توی فرودگاه و مقداری تشویش محصول آیه نحس شدن فامیل حسود و ...

در راه بین فرودگاه پیرسون تا منزل، کنجکاو و هیجان زده در تمام طول راه مشغول تماشای ساختمان ها و اتومبیل ها و مردم بوده اید. احساس می کنید از روی دوشتان یک بار سنگینی برداشته شده. به خودتان می گویید "دیگه رسیدم! انتظارها نتیجه داد! من الان رسما مقیم کانادا هستم!" بعدش چند تا علامت سوال بزرگ جلوی چشمتون بالا و پایین می روند: "خوب حالا چکار کنیم؟ قرار بود از کجا شروع کنیم؟ ادامه تحصیل؟ کار؟ هر دو؟" احتمالا برای این سوالات قبلا در ایران کلی نقشه کشیده اید و اطلاعات جمع کرده اید و طرح هایی هم آماده دارید. الان خسته اید و نیاز شدید به استراحت دارید. پرواز تنگ غروب نشسته و تا شما بیایید از فرودگاه بیرون هوا تاریک شده. به خودتان می گویید امشب رو بخوابیم تا فردا بنشینیم ببینیم از کجا شروع کنیم. خیلی وقته از ساعت خوابتون گذشته. شاید هشت ساعتی میشه. به محل اقامتتون می رسید و وسایلتون رو می چینید دور و برتون و بخواب عمیق و راحتی فرو می روید.

چند ساعت بعد ...

چرا دیگه خوابم نمیاد؟ هوا که هنوز تاریکه! ساعت چنده؟ آخ یادم رفت ساعتم رو با ساعت تورنتو تنطیم کنم! تلویزیون رو روشن می کنید و کانال 24 رو نگاه می کنید. اوه! ساعت پنج صبحه! خوب آره دیگه به ساعت قبلی سیستم شما الان یک و نیم بعد از ظهره. کمی صبر می کنید و بعد از خیر خواب می گذرید. هیجان محیط جدید دوباره می یاد سراغتون. یک چیزی سرهم می کنید و می خورید و می زنید بیرون. عجب! پس اینجا تو روز اینجوریه. چقدر همه چیز آرومه! تمیزه! ساکته! خوب البته ساعت پنج و نیم صبح شنبه روز تعطیل بایدم همه جا ساکت باشه. یک چرخی می زنید و بر می گردید تو. کانال های تلویزیون رو بالا و پایین می کنید. هنوز درست نمی دونید کدوم اخبار می گه کدوم فیلم داره و چه برنامه هایی پخش می شن. سرتون رو گرم می کنید تا روز بالا بیاد و با دوستتون تماسی بگیرید.

خیلی چیزها هست که باید بخرید. خیلی چیز ها هم آورده اید. یک بررسی می کنید و یک آمار مختصر و فشرده از چیزهایی که لازم دارید بدست می آورید. با دوستتان می روید خرید مواد غذایی و مقداری خرت و پرت و خرده ریز. تخم مرغ، شیر، پنیر، نان، کره، عسل، روغن خوراک پزی، برنج، سیب زمینی، پیاز، ران و سینه مرغ، گوشت چرخ کرده، مایونز، کاهو، گوجه فرنگی، خیار، سیب، موز، پرتقال، نوشابه، پارچ آب با فیلتر، چند تا لیوان و فنجان، زردچوبه، نمک آشپزخانه، کیسه فریزر، ظرف پلاستیکی برای نگهداری مازاد غذا و نظایرهم.

خرید ها را می آورید منزل و می چینید در یخچال و کمد و روی میز و اطرافتان. قرارداد اجاره را امضاء می کنید و می شوید مستاجر رسمی با آدرس مشخص. بعد از ظهر شنبه را در محله می چرخید و کشفیاتی انجام می دهید. ایستگاه مترو، صندوق های پست، مغازه اجناس ایرانی، داروخانه، مک دونالد، کنتاکی فراید چیکن، سوپر مارکت نزدیک ولی گرانفروش، شعبه ای که باید دوشنبه صبح به آن سری بزنید و حسابتان را فعال کنید. تلفن های عمومی، پارک ... راستی شمال در کدام جهته؟ اینجا از کوه خبری نیست پس یا باید از قبل بدانی رو به کدام جهت داری راه می روی و یا قطب نما همراهت باشد.

از ساعت هفت عصر نفت شما تمام می شود و به پت پت می افتد! الان به ساعت سیستم شما حدود سه صبح است. کمی مقاومت می کنید تا ساعت خوابتان را تنظیم کنید و سرانجام ساعت 9 بیهوش می شوید و بخود می آیید می بینید ساعت 6 صبح است. بد نیست ولی هیچکی روز یکشنبه ساعت 6 صبح پا نمیشه! بگیر بخواب بابا... گشنمه! بریم سر وقت نان و پنیر خارجی!

اشتهایتان دو برابر معمول شده. هم اکسیژن بیشتر هم لذیذ بودن خوراکی ها. انگار مسافرت رفتین. دلتان همش بهانه خوراکی می گیره! خوراکی ها هم در هزار نوع و رنگ و مزه و شکل. شاید دو سالی برای کشف کردنشان وقت لازم باشه!

یکشنبه به گردش های دوربرد تری می روید. مقدار دیگری خرید می کنید. خرید تلفن همراه 200 دلار، خرید لپ تاپ 1700 دلار. عجب! در بیست و چهار ساعت نزدیک به 3000 دلار خرج شد! خوبه تا آخر ماه با صاحبخانه کاری ندارید. به قدر دو هفته هم خوراکی خریده اید.

نقاطی ازشهر را کشف می کنید. با کانال های تلویزیون بیشتر آشنا می شوید. شاید یک سینما هم رفتید. عجب کیفیتی! چه صدایی! چه تصویری! چه فیلمی! چه سینمایی! ده تا سالن بزرگ همه اش مال یک سینما. مردم چقدر مودب هستند. در را برای آدم نگه می دارند. فروشنده ها چه خوش برخوردن. چه با حوصله. چقدر جنس! مردم این همه جنس را چکار می کنند؟ چطور با این جمعیت کم این همه جنس فروش هم می رود؟ خیابان هم که مثل نمایشگاه بین المللی خودرو است. ده ها مدل و شکل. اغلب تمیز و نو. مردم هم سر و وضعشان مرتب است. اکثریت آراسته و مرتبند. آخ این خواب هنوز تنظیم نشده! ولی اینبار زودتر از ساعت 10 محاله! بلکه 11.

دوشنبه را سر حال برمی خیزید. صبحانه خوشمزه را می خورید و سر و وضع را مرتب می کنید و می روید بانک.

ادامه دارد ...


Link to this log     لینک به این نوشته - 2:36 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان


ورود مهاجری جدید – قسمت اول

دوستی قدیمی و عزیز هفته گذشته وارد کانادا شد و بعد از مدتها انتظار به جمع مقیمان دائم پیوست. ضمن آرزوی موفقیت برای این دوست خوب، تصمیم گرفتیم مراحل مختلفی که در آخرین مرحله از دوران انتظارش در ایران داشته تا کارهای مرتبط با مهاجرت و اقامت و جا افتادن در کانادا انجام داده و خواهد داد را به تدریج برای شما بنویسیم. چون این اطلاعات کاملا جدید و بروز خواهند بود طبعا می توانند راهگشای دوستان دیگری نیز که بتازگی وارد شده اند و یا در هفته های آخر قبل از حرکت هستند باشد.

باز کردن حساب
سوای باز کردن حساب از طریق وکیل که می تواند تا 400$ روی دست شما خرج بگذارد و کلی علافی داشته باشد و این نکته که حساب را هم در هر شعبه ای که دلشان خواست باز می کنند – ولواینکه بعدا برای فعال کردن حسابتان مجبور شوید یک نصف روز مترو و اتوبوس سواری کنید تا برسید به محل شعبه ، اگر دوستی قابل اعتماد دارید از او بخواهید که با مراجعه به شعبه بانکی که بیشتر کارهای بانکی حضوری اش را با آنها انجام می دهد، موضوع را در میان بگذارد شاید بتواند مجانا و در اسرع وقت اینکار را برایتان انجام دهد. مامور بانک به ایشان خواهد گفت که کپی پاسپورت – صفحه اول – را ممهور به مهر تایید سفارت کانادا در تهران کند و گواهی عکس دار دیگری نیز را تایید رسمی کند – می توانید گواهینامه بین المللی بگیرید و نامه به انگلیسی مبنی بر تایید آن از سازمان مربوطه بگیرید و نیز شناسنامه خود را ترجمه و تایید کنید و فتوکپی اصل آن را نیز بدهید به ترجمه پرچ کنند.

بانک باید بتواند با این مدارک حسابی بنام شما باز کند. این حساب قفل خواهد بود و تنها می شود در آن پول ریخت و هیچکس – حتی خودتان – تا پیش از فعال شدن آن با حضور فیزیکی شما ( به همراه مدارک شناسایی ) در شعبه و امضاء فرم های مربوطه، نخواهد توانست هیچگونه عملیات بانکی دیگر برایتان انجام دهد. این موضوع را می توانید خودتان بعدا با تماس تلفنی با شعبه چک کنید.
دوست شما در صورت آشنا بودن با ماموران بانک خواهد توانست هر وقت پول به حسابتان حواله کردید برایتان از شعبه یک پرینت از وضعیت موجودی حساب بگیرد و اسکن کند و با ایمیل بفرستد. نامه مخصوص سفارت را می تواند با صرف 10$ درخواست کند که به آدرسی که با آن برایتان حساب باز کرده – یعنی فعلا آدرس خودش - فرستاده خواهد شد و وی خواهد توانست آنرا برای شما بفرستد تا به سفارت بدهید. یک کپی از این نامه را همراه خود داشته باشید.


پیدا کردن محل اقامت
مهمترین کار بعد از ورود به کانادا و خروج از فرودگاه، پیدا کردن جایی است برای اقامت. دوست شما می تواند با مراجعه به چندین مجله قد و نیم قد فارسی زبان آگهی های اجاره ای را که ایرانی ها هر هفته به این نشریات می دهند گردآوری کند و با شما در میان بگذارد. به این ترتیب ممکن است بتوانید قبل از ورود به کانادا جای مناسبی بیابید و رزرو کنید تا در بدو ورود به محل خودتان بروید و آدرس خودتان را داشته باشید.

بعد از اینکه دوست شما این آگهی ها را جمع کرد باید به تک تک آنها زنگ بزند و موارد مهم مختلفی را با آنها چک کند:

محل دقیق؟ میزان اجاره؟ آیا نیازمند پرداخت اجاره ماه اول و ماه آخر در ابتدای قرارداد هستند؟ از چه زمانی محل آماده است؟ آیا موقت کرایه می دهند (مثلا سه ماهه)؟ (این پرسش برای کسانی است که ممکن است دنبال گرفتن پذیرش از دانشگاههایی خارج از تورنتو باشند و مطمئن نباشند که سه ماه دیگر کجا خواهند بود.)

چه امکاناتی در کرایه منظور شده اند: هایدرو (آب و برق)؟ تلفن (مشترک یا مستقل)؟ اینترنت (از طریق تلفن یا کیبل)؟ پارکینگ ؟ امکانات ساختمان (استخر، اتاق ورزش، ...)؟ لاندری ؟ آیا اثاثیه در محل وجود دارد (مثلا تختخواب یا میز تحریر یا تلویزیون و ...)؟ سرویس آَشپزخانه (یخچال، اجاق، مایکرویو ...)؟

چه موقع می شود برای بازدید محل رفت؟ با چه شماره تلفنی باید هماهنگ کرد؟ نام صاحب خانه؟ آدرس دقیق محل (برای پیدا کردنش روی mapquest و بررسی فاصله اش از TTC و مراکز خرید و امکانات شهری).

بیشتر آنها حاضرند راهی برای رزرو کردن محل پیش پای دوست شما بگذارند. بعضی مایلند با دوست شما قرار اجاره را امضاء کنند، بعضی دیگر کرایه چند ماه را درخواست می کنند و بعضی دیگر با شرایط آسانتری با ایشان راه خواهند آمد. بستگی به زمان و وضعیت بازار اجاره و شانس شما دارد!)


در فرودگاه پیرسون
اگر دوست شما قرار است دنبال شما بیاید می تواند از طریق مراجعه به سایت فرودگاه پیرسون و چک کردن اطلاعات پرواز شما از طریق این لینک زمان تقریبا دقیق ورود شما را به فرودگاه پیدا کند.

شما قاعدتا حدود 40 دقیقه یا بیشتر – بسته به شلوغی ترمینال در زمان ورود و نیز تعداد مهاجرهای دیگری که کمی پیش از شما رسیده اند- زمان لازم خواهید داشت تا کارهایتان را انجام دهید و از در سالن ترانزیت خارج شده به سالن استقبال کنندگان وارد شوید.

بعد از خروج از هواپیما از دالان ها و مسیر های متعددی عبور می کنید ( نگران نباشید خیلی سر راست است و همه هم دارند همان مسیر را می روند) و وارد سالن بزرگی می شوید که در یک سمت آن چندین باجه کنترل ورود مسافران قرار دارد و در مقابل هر یک صفی از مردم به همراه بار دستی شان کشیده شده است. تعداد افراد صف به شانس شما بستگی دارد. با نزدیک شدن نوبتتان پاسپورت و کاغذ های مرتبط با ویزای اقامت دائم را آماده کنید تا به مامور کنترل بدهید. به او بگویید که مهاجر جدید هستید و می خواهید لندد بشوید. او شما را به مسیری راهنمایی خواهد کرد تا در صف دیگری مخصوص مهاجر هایی که هم اکنون برای اولین بار وارد کانادا شده اند بایستید. در اینجا نیز باجه هایی برای رسیدگی به ثبت اداری ورود شما وجود دارد. با رسیدن نوبتتان می توانید به باجه ای که آماده رسیدگی به کار شماست بروید و مدارک خود را تسلیم کنید. به سوالات پاسخ دهید و امضاء ها انجام دهید و اگر مدارک بیشتر از شما خواسته شده همه را ارائه دهید. این مرحله باید روتین و سریع باشد و وقت زیادی نگیرد. در اینجا درخواستی برای صدور کارت PR (کارت اقامت دائم) شما صادر می شود و کارت بعد از صدور به آدرسی که داده اید ارسال می شود. برای توضیحات بیشتر در مورد این کارت و نحوه صدور و ... به این لینک مراجعه کنید. ( اگر در مورد آدرسی که داده اید شک دارید و یا می خواهید اطلاعاتی را تغییر دهید بعد از رسیدن به شهر در یکی دو روز بعد با مراجعه به وب سایت مربوطه می توانید اطلاعات خود را اصلاح کنید).

بعد از اتمام این مرحله به شما کیسه نایلونی حاوی اطلاعات تماس کلاس های آموزشی رایگان برای مهاجر های تازه وارد و فرم دریافت GST/HST و کتابچه ای در معرفی زندگی جدید شما در کانادا به شما می دهند و شما به سمت سالن بار هدایت می شوید. یادتان باشد که در فرودگاه اروپایی سر راه تا جایی که می توانید دلار های همراهتان را به دلار کانادا تبدیل کنید (چون دلار آمریکا در کانادا به هیچ دردی نخواهد خورد و از این به بعد تمام زندگی شما به دلار کاناداست!) و ترجیحا آنها را به شکل اسکناس های 50 و 20 دلاری بگیرید. یکی از این اسکناس های بیست دلاری را در دستگاه آزاد کننده چرخ دستی بکنید و چرخ را آزاد کنید و باقی پولتان را پس بگیرید. بروید بارهایتان را بردارید و بگذارید روی چرخ و راه بیافتید به سمت خروج. اخیرا دیده شده که چرخ های سرگردانی هم در محل یافت می شوند که می توانید مشکل چرخ را با برداشتن یکی از آنها حل کنید. در موقع خروج مامور گمرک از شما می پرسد که آیا فرش یا مشروبات الکلی یا سیگار و خوارکی دارید یا نه؟ بهتر است که هیچ کدام را نداشته باشید و راستش را هم بگویید. البته یکی دو قالیچه در بدو ورود موردی ندارد و به آن ایراد نخواهند گرفت.

وقتی مامور گمرک از شما می پرسد که آیا در آینده هم خیال دارید جنسی چیزی از اموال خود به کانادا بیاورید بگویید بله دارم ولی لیستش را بعدا می دهم به گمرک. اینطوری در هفته ها و یا ماههای بعدی می توانید سر فرصت فکر کنید ببینید چی می خواهید بیاورید و لیست آنها را به انگلیسی بنویسید و ببرید بدهید به گمرک فرودگاه و سند معافیت گمرکی برایشان بگیرید. یادتان باشد گندش را درنیاورید یک کانتینر جنس به عنوان اموال شخصی لیست نکنید برای آوردن در دفعات بعدی چون ممکن است به شما مشکوک شوند و اسباب دردسرتان شود. ضمنا مهلت مشخصی – فکر کنم حدود سه سال- برای آوردن اقلام لیست شده خواهید داشت.

در قسمت بعدی به اولین کارهایی که در هفته نخست باید انجام دهید نگاه خواهیم کرد.

ایام بکام


Link to this log     لینک به این نوشته - 9:33 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Tuesday, September 13, 2005

افزایش قیمت نفت و اثر آن روی وزن چمدان ها!

با افزایش قابل ملاحظه بهای نفت، علاوه بر افزایش قیمت بلیط ها، بعضی از خطوط هوایی اقدام به کاهش وزن بار مجاز قابل تحویل به بخش بار هواپیما کرده اند.

بطور مثال طبق شنیده ها، KLM از اول سپتامبر برای هر چمدان سقف وزنی مجاز را از 32 کیلو به 23 کیلو کاهش داده. این موضوع عطف بما سبق نمی شود و چنانچه بلیطتان را پیش از اول سپتامبر خریده اید مشمول حال شما نخواهد شد.

به این ترتیب اگر قبل از OK کردن بلیط تان روی میزان باری که می توانید تحویل دهید حسابی باز کرده اید بهتر است قبل از شروع به بستن چمدان ها مراتب را با آژانسی که از آن بلیط خریده اید چک کنید تا توی فرودگاه به مشکل برنخورید.

موفق باشید


Link to this log     لینک به این نوشته - 9:44 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Friday, September 09, 2005

اقدام برای ادامه تحصیل در خارج از ایران

دوستی که زحمت کشیده بود و فایل pdf حاوی متن لاگهای منتخب را آماده کرده بود – دارا- به اتفاق چند دوست دیگر وبلاگی راه اندازی کرده اند که تا اینجا بیشتر روی گرفتن پذیرش تحصیلی و نکات مربوط به ادامه تحصیل در آمریکا و اروپا متمرکز شده.

برای این دوستان آرزوی موفقیت و پایداری دارم. برای مراجعه به این وبلاگ می توانید به این لینک مراجعه کنید.

روز خوش


Link to this log     لینک به این نوشته - 9:05 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Wednesday, September 07, 2005

بازهم تلفن همراه

ایمیل های متعددی دریافت می کنم که نویسندگانشان نگران این هستند که آیا فلان گوشی به سیستم کانادا می خورد یا نه و آیا قفل گوشی را باید در کانادا باز کرد یا خیر و ...

راستش را بخواهید بهترین کار این است که گوشی و اشتراک خودتان را قبل از راهی شدن به سمت کانادا بفروشید و پولش را دلار کنید و بگذارید توی جیب مبارکتان و بعد که تشریف آوردید اینجا بروید دنبال گرفتن تلفن همراه ( یا بقول اینجا Cell Phone ).

در کانادا مشتری اول و آخر جنسی که می خرید خودتان هستید و جز اتومبیل و خانه، هر چیز دیگری که بخواهید دست دوم بفروشید یا تا ابد روی دستتان می ماند و یا باید مفت بدهیدش برود. پس اگر حال و حوصله دردسر نخوردن سیستم و باز نشدن و قفل و دنگ و فنگ های دیگر را ندارید خودتان را از دست گوشی عزیز راحت کنید و دستتان را بکنید توی جیبتان و بیایید کانادا.

بیاد داشته باشید که در آمریکای شمالی، تلفن همراه چیز ارزان و پیش پا افتاده ای است و به همین علت دست هر موجود جانداری یک گوشی می بینید. گوشی ها هم به نسبت درآمد مردم این ناحیه چندان گران نیستند و با توجه به اینکه خود اشتراک رایگان است و مبلغی بابت خط از ایشان گرفته نمی شود حتی طبقه کارگر هم قادر هستند جدید ترین و بهترین گوشی های مجهز به دوربین فیلم برداری و اینترنت و ... را تهیه کنند و از این نظر هیچ جنبه پز دهی و قیافه گرفتن ندارد. فلذا صرف نظر از اینکه گوشی شما در ایران چقدر گران بوده و چقدر کلاس داشته و چقدر مردم را به کف می انداخته، اینجا پشیزی کلاس و اعتبار برایتان نخواهد آورد.

خرید تلفن همراه و فعال شدن شماره تلفن جدیدتان کلا نیم ساعت طول می کشد! در واقع وقتی که طول می کشد تا گوشی را شارژ کنید جزو زمان از دست رفته محسوب می شود. اگر در تورنتو مقیم شوید پیش شماره 647 – که بعد از اتمام شماره های همراه 416 به مشترکان داده می شود- برایتان انتخاب می شود. بعضی از سرویس دهندگان تلفن همراه به شما امکان می دهند تا سه شماره تلفن برای بقیه هفت رقم مورد نیاز پیشنهاد کنید تا اگر موجود بود یکی را برایتان انتخاب کنند.

دیده ایم که عده ای تلاش می کنند شماره های 416 دست دوم را با کلی دوندگی یا پارتی بازی از طریق نمایندگی های فارسی زبان تهیه کنند. بنظرم این عده هنوز از حال و هوای جایی که قبلا در آن زندگی می کرده اند درنیامده اند و فکر می کنند پیش شماره 416 تلفن تر از بقیه شماره هاست! تنها خاصیت شماره دست دوم این است که چون مدتی در بازار بوده توسط بازاریاب های تلفنی شناسایی شده و بخشی از تماس های تلفنی شما – که برایتان هزینه هم خواهد داشت – از جانب این عده خواهد بود و مدتی را در روز صرف از سر باز کردن آنها خواهید کرد.

ضمنا اگر کارت اعتباری ندارید، به احتمال زیاد به شما اشتراک ماهانه داده نخواهد شد و سرویس کارمزدی – که هر یک از سرویس دهنده آنرا به یک اسم می خوانند، مثلا راجرز به آنها می گوید Pay As You Go یا فایدو می گوید Pre-paid - تنها راه حل تلفن دار شدن شما خواهد بود. این سرویس که در لاگ های قبل راجع به آن صحبت کرده ایم به این شکل کار می کند که شما در ابتدا گوشی مورد نظر خود را می خرید و گوشی به میزان یکساعت صحبت کردن اعتبار در حساب خود دارد. برای ادامه کار باید کارتهایی بخرید که شماره رمز دارند و آنها را از طریق گوشی خود وارد کنید. یعنی شماره رایگان مشخصی را که در کارت نوشته شده بگیرید و به دستورالعملی که برایتان گفته می شود گوش دهید و مرحله به مرحله جلو بروید تا شماره رمز کارت را وارد کنید و اعتبار موجود در کارت را – که می تواند 10 یا 15 یا 20 یا 50 دلار باشد- به اشتراک خود اضافه کنید.

دقت کنید که هر بار این کار را انجام می دهید – بسته به نوع کارت- مدت اعتبار اشتراکتان از یک تا سه ماه – بسته به مبلغ کارت- تمدید می شود و این مدت با هربار وارد شدن کارت ریست می شود و از اول شروع می شود. پس بهتر است کارت بعدی را در آخرین روز اعتبار کارت قبلی وارد کنید تا پول اضافه ندهید. با اضافه شدن کارت جدید، مانده مبلغ کارت قبلی با مبلغ کارت جدید جمع می شود و مجموع این دو مبلغ با مهلت جدید شروع بکار می کند. بیاد داشته باشید که حتی اگر یک دقیقه از مهلت اعتبار کارتی که وارد کرده بودید بگذرد کل مبلغ موجود در حساب تلفن تان باطل شده و می پرد. ضمنا اگر ظرف مدت مشخصی بعد از به سر رسیدن مهلت اعتبار اشتراکتان اقدام به وارد کردن کارت جدید نکنید، شماره تلفن تان غیر فعال می شود و برای راه اندازی مجدد آن باید مبلغی بابت جریمه بدهید.

اگر بعد از گرفتن کارت اعتباری مایل باشید می توانید نوع اشتراکتان را از روش کارمزدی به روش آبونمان تغییر دهید. روش آبونمان برای کسانی خوب است که یا مصرف مکالمه شان بالاست و روش کارتی برایشان گران در می آید و یا هوش و حواس درست و حسابی ندارند و چپ و راست اعتبارشان باطل می شود و پولشان می پرد! اما اگر مصرف مکالمه تان کم است – یعنی صرفا برای امور ضروری از آن استفاده می کنید- روش کارمزدی در سال بیش از 200 دلار برایتان صرفه جویی خواهد کرد زیرا سیستم آبونمان – که از یک هزینه پایه شروع می شود و با اضافه شدن خدمات Caller ID و Answering Machine و ... اضافه می شود – سرویس ارزانی نیست و می تواند چند برابر هزینه سرویس کارمزدی شود. پس قبل از هر گونه اقدام به دقت تمام هزینه ها را درآورید و برآورد کنید و بعد نوع اشتراک را تغییر دهید. تغییر نوع اشتراک معمولا یکطرفه است و غیر قابل بازگشت.

ضمنا از نظر آنتن دهی سرویس Rogers از بقیه سرویس ها بهتر است. اگر دسترسی به اینترنت دارید می توانید گوشی های موجود در هر یک از سرویس دهنده ها شناسایی کنید و روی اینترنت در مورد مزایا و معایب هر یک تحقیق کنید. مثلا اینکه عمر باطری شارژ شده کدامشان بیشتر است، کدامشان آنتن دهی بهتری دارد و ...

موفق باشید


Link to this log     لینک به این نوشته - 2:06 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Thursday, September 01, 2005

حقوق مستاجر و مالک

مسکن مهمترین نیازمندی مهاجر تازه وارد به کاناداست. بدون داشتن محل اقامت و آدرس ثابت و مشخص نمی شود برای هیچیک از کارت ها و مدارک مهم اقامت در کانادا نظیر SIN Card و Health Card و گواهینامه و ...- اقدام کرد.

رایج ترین مدل مسکن در آغاز ورود نوع استیجاری آن است. قرارداد اجاره لازم الاجراست و طبق آن طرفین متعهد به موارد مندرج در متن قرارداد می شوند. اجاره محل زندگی در ساختمانهای بزرگ که تماما به شرکت های اجاره دار تعلق دارند آسان، بدون دردسر، و کاملا روتین است. متن قرارداد در یک مجموعه هشت تا ده صفحه ای تنظیم شده است که تمامی موارد قانونی مالک و مستاجر استان انتاریو در آن رعایت شده است. به شما فرصت می دهند تا قبل از امضاء آن را به دقت بخوانید و سوالات خود را بپرسید. این شرکت ها معمولا به ملک بخوبی رسیدگی می کنند و تعمیرات و خدمات را به موقع و بدون دردسر انجام می دهند و در مجموع بهترین انتخاب هستند.

وقتی ملک – چه خانه، چه آپارتمان و چه اتاق- به شخص دیگری تعلق دارد و در قرارداد با این فرد طرف معامله خواهید بود، دیگر از این وضعیت روتین و بی دردسر خبری نیست. قرارداد می تواند موارد زیادی را به شما تحمیل کند و یا بخشی از مسئولیت های صاحبخانه را از سرش باز کند. بدیهی است موارد مشخصی طبق قانون غیر قابل تغییر است و حتی اگر در قرارداد مورد نقض قرار گرفته باشند باز صاحب خانه مسئول و ملزم به اجرای آنهاست.

برای آنکه در موقع عقد قرارداد از حقوق خود بخوبی دفاع کنید و کلاه سرتان نرود، باید با حقوق خود به عنوان مستاجر آشنا شوید. برای مطالعه در مورد این حقوق و ریزه کاریها و نکاتی که در هنگام مشاهده محل و مذاکره برای اجاره و تنظیم و امضاء قرارداد باید دقت کنید، می توانید به لینک زیر مراجعه کنید. این سایت توسط نهادی حقوقی و مستقل وابسته به دولت استان انتاریو نگهداری می شود و هدف از آن اطلاع رسانی به متقاضیان اجاره و رسیدگی به شکایات بین مستاجر و مالک است. توصیه می کنم موارد مربوط به بخش اول – Your Rights – را به دقت بخوانید تا بعدا به مشکل برخورد نکنید.

Ontario Rental Housing Tribunal

متاسفانه حجم این مطلب زیاد است و امکان بررسی دقیقتر آن در وبلاگ وجود ندارد. مهمترین مواردی که باید به آنها توجه داشت عبارتند از:

1- در متن اجاره نامه باید دقیقا معلوم شود که مدت اجاره چند ماه خواهد بود. آیا مستاجر اجازه فسخ قرارداد را خواهد داشت؟ در صورت مجاز بودن مستاجر به فسخ قرارداد، از چه مدتی پیش از موعد تخلیه باید مراتب کتبا به مالک اطلاع داده شود؟ آیا جریمه هم به این امر تعلق خواهد گرفت؟ به چه مبلغ؟

2- امکانات ملک به دقت ذکر و ثبت شوند: آب، برق، تلفن، اینرنت، سرویس بهداشتی، اجاق، یخچال، تهویه مطبوع، مبلمان، و .... کدام یک از طرفین باید هزینه های مربوطه را بپردازد؟ به چه مبلغ؟ آیا محدودیتی در کاربری آنها وجود دارد؟ به چه شکل؟ برای تمدید قرارداد اجاره در آخر دوره، چه مدت مهلت برای تمدید باید از جانب طرفین درنظر گرفته شود؟

3- مبلغ اجاره بهاء برای مدت قرارداد، نحوه پرداخت و روش و محل پرداخت آن. یادتان باشد مالک باید در قبال دریافت آن باید به شما رسید امضاء شده بدهد. چک بهترین روش پرداخت است چون تاریخ دارد و بعدا قابل پیگیری است. در بخش یادداشت چک حتما ذکر کنید که بابت اجاره بهای ماه ... جهت ملک ... صادر شده است.
4- در هنگام بازدید ملک از سالم بودن و کارکردن دستشویی و شیرآلات و سیفون و نیز اجاق و یخچال و سینک و لامپ ها و سایر موارد اطمینان حاصل کنید. اگر جایی خراب و خراشیده و یا لکه دار است با صاحبخانه در موردش صحبت کنید و تکلیف آن را روشن کنید. کلیه لوازم و امکانات باید قابل استفاده باشند ولی صاحبخانه موظف به رنگ کردن و یا تعویض سرویس هایی که کار می کنند نیست. نیز مسئولیت تعمیر و سرویس لوازمی که بواسطه فرسودگی از کار افتاده اند به عهده مالک است.

یادتان باشد که طبق قانون در صورتیکه صاحب خانه در این امر کوتاهی کند، مستاجر می تواند بخشی از کرایه را نگهدارد و یا از صاحبخانه تقاضای غرامت کند و در مواردی حتی قرارداد را فسخ کند. البته سلسله مراتب و روشهای مشخصی برای این امر وجود دارد که باید مطالعه شوند.

خراش ها و ترک ها و نیازمندیهای تعمیر باید در ضمیمه قرارداد ذکر شده و به امضاء طرفین برسند. حتی در صورت امکان از آنها عکس بگیرید و فتوکپی عکس ها نیز ضمیمه قرارداد کنید تا بعدا از جانب صاحبخانه از شما تقاضای غرامت نشود.

نیز مسئولیت نظافت ملک به عهده مالک است: راهروهای مشاع، پارکینگ، حیاط و .... این نظافت شامل از بین بردن حشرات مزاحم نیز می شود. ضمنا پارکینگ باید نور کافی داشته باشد.

5- معلوم شود که پارکینگ در قرارداد وجود دارد یا خیر و اگر هست آیا باید هزینه جداگانه ای برایش پرداخت یا خیر و اگر باید پرداخت،؛ مبلغ و موعد و نحوه پرداخت مشخص شود. ضمنا شرایط تمدید اجاره پارکینگ و فسخ و ... نیز معلوم گردد.

6- معلوم شود که آیا مسئولیت گرمایش محل به عهده صاحبخانه است یا خیر – معمولا اگر کنترل این سیستم در دسترس مستاجر نباشد باید صاحبخانه را مسئول این امر دانست و وی موظف خواهد بود که این درجه حرارت را در پاییز و زمستان و بهار به میزان معین و ثابتی نگهدارد.

7- تکلیف روش دفع زباله و مواد بازیافتی باید مشخص شود.

ضمنا بدانید که قانونا مستاجر مسئول است واحد خود را پاکیزه نگهدارد و چنانچه از جانب خود و یا میهمانانش به واحد و یا محوطه مشترک خسارتی وارد شود باید هزینه تعمیر آن را بپردازد.

موفق باشید


Link to this log     لینک به این نوشته - 3:12 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................