Tehrantonian                 تهرانتویی – یک تهرانی در تورنتو
نکاتی پیرامون مهاجرت به کانادا،زندگی در انتاریو، کاریابی، خرید اولین خانه تان و استقرار با موفقیت
Tips on Immigration to Canada, Living in Ontario, Finding a Job, Buying your first home and settling down Successfully.
جستجو در تهرانتویی  
گزارشات لحظه ای
Reports by the Moment
وضعیت هوای تورنتو
Toronto's Weather

Click for Toronto Pearson, Ontario Forecast
برای دیدن وضعیت هوای سراسر کانادا اینجا کلیک کنید
Click here for Canadian Weather Status

Locations of visitors to this page
تورنتو Toronto
ونکوور Vancouver
تهران Tehran


وضعیت دلار کانادا
Canadian Dollar vs. U$



شاخص های بازار سهام
Stock Market Indices




Tehrantonian's Google Ranking

Yahoo bot last visit to Tehrantonian.
Msn bot last visit to Tehrantonian
Wednesday, April 14, 2004

مهاجرت به فرمول خاله جان

پرده اول:
خاله جان: دختر جان، مامانت گفته پاتو کردی تو یه کفش میخوای بری کانادا!؟
مهاجر بعد از این: بله خاله جون.
خاله جان: آخه خاله جون مگه چی کم داری میخوای بری آن ور دنیا تو یخ و برف... مملکت غریب؟
مهاجر بعد از این: خب ...
خاله جان (می پرد وسط توضیحات مهاجر بعد از این): خب نداره خاله جون. تحصیلات عالیه که داری، پژو مامانت هم که زیر پاته، حقوقتم که مثل پول توجیبی ات می مونه و خونه بابات می خوری و می خوابی. پس خوشی زده زیر دلت؟ میخوای اول جوونی دربدر و آواره بشی؟ آفرین دخترم، به حرف مامانت گوش کن. خودم برات یک شوهر خوبی پیدا می کنم که این فکر های پرت و پلا از سرت بیافته بیرون.
مهاجر بعد از این: آخه من ثبت نام کردم، پول دادم از اون گذشته میخوام برم دنبال زندگی خودم. منم آدمم. باید بتونم یکروزی برای خودم تصمیم بگیرم. میخوام برم دنبال آینده ام. اینجا چیکار می تونم بکنم؟ چند سال کار کنم بتونم لنگه همین ماشین مامانم را با پول خودم بخرم؟ پنجسال؟ دهسال؟ بیست سال؟ چند سال کار کنم تا بتونم با پول خودم صاحب خونه بشم؟ یک قرن؟ همیشه باید تو بغل مامان و بابام زندگی کنم؟ یا روی پاهای یکی دیگه وایسم؟
خاله جان: والله من که از حرف های تو سر در نمیارم. هوایی شدی. زن رو چه به این حرف ها. تا بوده مردها باید زندگی را می چرخانده اند و زن ها هم خیالشان راحت بوده. شما جوونها خوشی زده زیر دلتون.

ادامه مکالمه و مباحثه با همکاری بقیه خانم های فامیل (زن دایی، زن عمو، خاله بزرگه، مادربزرگ، شمسی خانم، لشکر خاله های قلابی – دوست های مامان- خانم مستاجر طبقه بالایی، شاگرد سلمانی زنانه.... به تحریک مامان جان به مدت سه سال و نیم ادامه می یابد و بخش قابل ملاحظه ای از انرژی و وقتی که باید صرف خودسازی برای مهاجرت بشود به مصرف سردرد و اشک و آه و اعصاب خردی حاصله از توضیح دادن دلیل مهاجرت برای هر موجود زنده تا شعاع یکصد کیلومتری میشود. ضمنا از سال دوم تا موقع آمدن ویزا هم سرکوفت "خودت را علاف کردی" و "دیدی که جوابت نیومد بیا از خیرش بگذر" و "وا... خانم ... شما که هنوز ایرانید که؟ پس چی شد؟" و یا حتی مدل بدترش " من هر وقت شما را می بینم یاد ممل آمریکایی می افتم.." به معجون اضافه می شود.

دلیل: فضولی فرهنگی غیرقابل کنترل که چنان با "محبت و دلسوزی" قاطی شده که دیگر معلوم نیست کدامشان کدامند.

پرده آخر (ویزا آمد):
خاله جان به همراه هیات امنای اره اوره : دختر جان حالا ویزات اومد مبارکه ولی من دیشب با خان عموجانت مشورت کردن دیدم بهتره تو بری ویزات رو بگیری بعد برگردی ایران زندگی کنی. اون ویزات هم هست... حالا اگر خدای نکرده لازم شد میتونی بری. کسی که جلوت رو نگرفته... تازه هر وقت هم خواستی پول بلیطت رو از بابات بگیر برو یه چرخی بزن هوات تازه بشه برگرد.

مهاجر بعد از این هاج و واج و دست به گریبان با علامت سوالی جدید: "باخود: چه کنم؟"

پرده نمایش پایین می آید و ملت بیننده، خمار از داستان کشدار و اعصاب خرد کن می افتند به جان هم برای پیدا کردن جواب.

ولی جواب ساده تر از این حرف هاست:
مهاجرت جرات میخواد. سخته. تلاش و همت می بره....اما آخرش شدنیه و موفقیت به کوشش و اراده آدم ها در کانادا بستگی داره. اگر نیایی و قدم نگذاری و شروع به ساختن زندگیت نکنی، هیچ وقت اینجا جا نخواهی افتاد و هرگز موفق نمیشی! ضمنا تا آخر عمرت جوان نمی مونی و همیشه وقت برای شروع کردن نخواهی داشت. هر چه بیشتر به تعویق بیاندازی احتمال موفقیتت کمتر و کمتر میشه. خاله جانت اگر از این کرامتها داشت گلی به سر خودش می زد. مادر و پدر ما هر قدر موفق بودند، دستشان درد نکند. برای خودشان و در زندگی خودشان موفق بوده اند و موفقیت آنها جدای از موفقیت ماست.
ما شخصیت های مستقلی هستیم که استقلال شخصیتمان بخاطر شرایط دشوار اقتصادی زندگی در ایران و لاجرم حضور زیاده از حدمان در منزل پدری رنگ باخته و یک جایی گم شده! ما مستقلیم و آدمیم و حق تصمیم داریم و میخواهیم زندگیمان را بسازیم و این هیچ خلاف و جرمی نیست و هیچ گناهی نیست. در واقع توصیه تمام مقدسین تمام ادیان هم هست. این را در سیستمی که به تو اجازه استقلال زودرس مالی را می دهد راحت تر میتوانی ببینی. هموطنان پرتلاشت را می بینی که ظرف دو سه سال اینجا صاحب زندگی و خانه و ماشینی شده اند که بیشتر از ده بار فراتر از چیزی است قبلا خوابش را می دیده اند. بقیه اش عمرشان هم مال خودشان است تا هر جور میخواهند با زندگی خوش باشند و به خودشان برسند و "زندگی" را بجای "زنده مانی" تجربه کنند.

"در خانه اگر کس است یک حرف بس است"

موفق باشید



Link to this log     لینک به این نوشته - 1:47 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................