Tehrantonian                 تهرانتویی – یک تهرانی در تورنتو
نکاتی پیرامون مهاجرت به کانادا،زندگی در انتاریو، کاریابی، خرید اولین خانه تان و استقرار با موفقیت
Tips on Immigration to Canada, Living in Ontario, Finding a Job, Buying your first home and settling down Successfully.
جستجو در تهرانتویی  
گزارشات لحظه ای
Reports by the Moment
وضعیت هوای تورنتو
Toronto's Weather

Click for Toronto Pearson, Ontario Forecast
برای دیدن وضعیت هوای سراسر کانادا اینجا کلیک کنید
Click here for Canadian Weather Status

Locations of visitors to this page
تورنتو Toronto
ونکوور Vancouver
تهران Tehran


وضعیت دلار کانادا
Canadian Dollar vs. U$



شاخص های بازار سهام
Stock Market Indices




Tehrantonian's Google Ranking

Yahoo bot last visit to Tehrantonian.
Msn bot last visit to Tehrantonian
Friday, September 23, 2005

ورود مهاجری جدید – قسمت دوم

خوب. بسلامتی رسیدید. خرد و خمیر و خسته از بیخوابی و دوندگی های روز های اخیر قبل از پرواز و چمدان بالا پایین کردن توی فرودگاه و صندلی نه چندان راحت هواپیما با کمی اعصاب کش آمده از برنامه آبغوره گیری مادر و خواهر و خاله و ... توی فرودگاه و مقداری تشویش محصول آیه نحس شدن فامیل حسود و ...

در راه بین فرودگاه پیرسون تا منزل، کنجکاو و هیجان زده در تمام طول راه مشغول تماشای ساختمان ها و اتومبیل ها و مردم بوده اید. احساس می کنید از روی دوشتان یک بار سنگینی برداشته شده. به خودتان می گویید "دیگه رسیدم! انتظارها نتیجه داد! من الان رسما مقیم کانادا هستم!" بعدش چند تا علامت سوال بزرگ جلوی چشمتون بالا و پایین می روند: "خوب حالا چکار کنیم؟ قرار بود از کجا شروع کنیم؟ ادامه تحصیل؟ کار؟ هر دو؟" احتمالا برای این سوالات قبلا در ایران کلی نقشه کشیده اید و اطلاعات جمع کرده اید و طرح هایی هم آماده دارید. الان خسته اید و نیاز شدید به استراحت دارید. پرواز تنگ غروب نشسته و تا شما بیایید از فرودگاه بیرون هوا تاریک شده. به خودتان می گویید امشب رو بخوابیم تا فردا بنشینیم ببینیم از کجا شروع کنیم. خیلی وقته از ساعت خوابتون گذشته. شاید هشت ساعتی میشه. به محل اقامتتون می رسید و وسایلتون رو می چینید دور و برتون و بخواب عمیق و راحتی فرو می روید.

چند ساعت بعد ...

چرا دیگه خوابم نمیاد؟ هوا که هنوز تاریکه! ساعت چنده؟ آخ یادم رفت ساعتم رو با ساعت تورنتو تنطیم کنم! تلویزیون رو روشن می کنید و کانال 24 رو نگاه می کنید. اوه! ساعت پنج صبحه! خوب آره دیگه به ساعت قبلی سیستم شما الان یک و نیم بعد از ظهره. کمی صبر می کنید و بعد از خیر خواب می گذرید. هیجان محیط جدید دوباره می یاد سراغتون. یک چیزی سرهم می کنید و می خورید و می زنید بیرون. عجب! پس اینجا تو روز اینجوریه. چقدر همه چیز آرومه! تمیزه! ساکته! خوب البته ساعت پنج و نیم صبح شنبه روز تعطیل بایدم همه جا ساکت باشه. یک چرخی می زنید و بر می گردید تو. کانال های تلویزیون رو بالا و پایین می کنید. هنوز درست نمی دونید کدوم اخبار می گه کدوم فیلم داره و چه برنامه هایی پخش می شن. سرتون رو گرم می کنید تا روز بالا بیاد و با دوستتون تماسی بگیرید.

خیلی چیزها هست که باید بخرید. خیلی چیز ها هم آورده اید. یک بررسی می کنید و یک آمار مختصر و فشرده از چیزهایی که لازم دارید بدست می آورید. با دوستتان می روید خرید مواد غذایی و مقداری خرت و پرت و خرده ریز. تخم مرغ، شیر، پنیر، نان، کره، عسل، روغن خوراک پزی، برنج، سیب زمینی، پیاز، ران و سینه مرغ، گوشت چرخ کرده، مایونز، کاهو، گوجه فرنگی، خیار، سیب، موز، پرتقال، نوشابه، پارچ آب با فیلتر، چند تا لیوان و فنجان، زردچوبه، نمک آشپزخانه، کیسه فریزر، ظرف پلاستیکی برای نگهداری مازاد غذا و نظایرهم.

خرید ها را می آورید منزل و می چینید در یخچال و کمد و روی میز و اطرافتان. قرارداد اجاره را امضاء می کنید و می شوید مستاجر رسمی با آدرس مشخص. بعد از ظهر شنبه را در محله می چرخید و کشفیاتی انجام می دهید. ایستگاه مترو، صندوق های پست، مغازه اجناس ایرانی، داروخانه، مک دونالد، کنتاکی فراید چیکن، سوپر مارکت نزدیک ولی گرانفروش، شعبه ای که باید دوشنبه صبح به آن سری بزنید و حسابتان را فعال کنید. تلفن های عمومی، پارک ... راستی شمال در کدام جهته؟ اینجا از کوه خبری نیست پس یا باید از قبل بدانی رو به کدام جهت داری راه می روی و یا قطب نما همراهت باشد.

از ساعت هفت عصر نفت شما تمام می شود و به پت پت می افتد! الان به ساعت سیستم شما حدود سه صبح است. کمی مقاومت می کنید تا ساعت خوابتان را تنظیم کنید و سرانجام ساعت 9 بیهوش می شوید و بخود می آیید می بینید ساعت 6 صبح است. بد نیست ولی هیچکی روز یکشنبه ساعت 6 صبح پا نمیشه! بگیر بخواب بابا... گشنمه! بریم سر وقت نان و پنیر خارجی!

اشتهایتان دو برابر معمول شده. هم اکسیژن بیشتر هم لذیذ بودن خوراکی ها. انگار مسافرت رفتین. دلتان همش بهانه خوراکی می گیره! خوراکی ها هم در هزار نوع و رنگ و مزه و شکل. شاید دو سالی برای کشف کردنشان وقت لازم باشه!

یکشنبه به گردش های دوربرد تری می روید. مقدار دیگری خرید می کنید. خرید تلفن همراه 200 دلار، خرید لپ تاپ 1700 دلار. عجب! در بیست و چهار ساعت نزدیک به 3000 دلار خرج شد! خوبه تا آخر ماه با صاحبخانه کاری ندارید. به قدر دو هفته هم خوراکی خریده اید.

نقاطی ازشهر را کشف می کنید. با کانال های تلویزیون بیشتر آشنا می شوید. شاید یک سینما هم رفتید. عجب کیفیتی! چه صدایی! چه تصویری! چه فیلمی! چه سینمایی! ده تا سالن بزرگ همه اش مال یک سینما. مردم چقدر مودب هستند. در را برای آدم نگه می دارند. فروشنده ها چه خوش برخوردن. چه با حوصله. چقدر جنس! مردم این همه جنس را چکار می کنند؟ چطور با این جمعیت کم این همه جنس فروش هم می رود؟ خیابان هم که مثل نمایشگاه بین المللی خودرو است. ده ها مدل و شکل. اغلب تمیز و نو. مردم هم سر و وضعشان مرتب است. اکثریت آراسته و مرتبند. آخ این خواب هنوز تنظیم نشده! ولی اینبار زودتر از ساعت 10 محاله! بلکه 11.

دوشنبه را سر حال برمی خیزید. صبحانه خوشمزه را می خورید و سر و وضع را مرتب می کنید و می روید بانک.

ادامه دارد ...


Link to this log     لینک به این نوشته - 2:36 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................