Tehrantonian                 تهرانتویی – یک تهرانی در تورنتو
نکاتی پیرامون مهاجرت به کانادا،زندگی در انتاریو، کاریابی، خرید اولین خانه تان و استقرار با موفقیت
Tips on Immigration to Canada, Living in Ontario, Finding a Job, Buying your first home and settling down Successfully.
جستجو در تهرانتویی  
گزارشات لحظه ای
Reports by the Moment
وضعیت هوای تورنتو
Toronto's Weather

Click for Toronto Pearson, Ontario Forecast
برای دیدن وضعیت هوای سراسر کانادا اینجا کلیک کنید
Click here for Canadian Weather Status

Locations of visitors to this page
تورنتو Toronto
ونکوور Vancouver
تهران Tehran


وضعیت دلار کانادا
Canadian Dollar vs. U$



شاخص های بازار سهام
Stock Market Indices




Tehrantonian's Google Ranking

Yahoo bot last visit to Tehrantonian.
Msn bot last visit to Tehrantonian
Monday, October 03, 2005

ورود مهاجری جدید – قسمت هفتم

بفکرتان می رسد که موقع برداشت اجناس بهتر است آنها را در چرخ دستی خودتان بگذارید و از چرخ خرید فروشگاه استفاده نکنید. اینجوری خطر اینکه بیشتر از حد ظرفیت چرخ خریدتان خرید کنید و مجبور بشوید بقیه را با دست حمل کنید وجود نخواهد داشت. وارد می شوید و سر از قسمت مواد پروتئینی در می آورید. این بخش از یک فریز چند طبقه باز در سمت چپ و یک مجموعه فریزری صندوقی روباز در سمت راست تشکیل شده. طول هر یک از دو فریزر حدود ده متر است. فریزر طبقاتی چند طبقه دارد که به فواصل یک متری تقسیم شده اند و هر قسمت به یک نوع گوشت اختصاص یافته. مرغ در بسته بندی های مختلف در اندازه های مختلف. بسته های ران، سینه، بال، مرغ درسته، مرغ نصفه، پوست کنده، با پوست، خوابانده شده برای جوجه کباب، با سبزیجات معطر، ساده ... گوشت گوساله در انواع اندازه ها و انوع. فیله، راسته، سردست، مغز رون، کبابی، خورشی، چرخ کرده، گوشت خوک، فیله و چرخ کرده، ده جور ماهی در بسته بندی ها و اندازه های مختلف، یک لشگر سوسیس و کالباس جورواجور در اندازه ها مختلف، دودی، ساده، با پنیر، بدون پنیر، با ادویه، مخصوص کباب کردن، مخصوص پختن و ... با یک حساب سرانگشتی متوجه می شوید که قیمت گوشت گوساله و مرغ با تهران فرقی ندارد.

در فریزر صندوقی سمت راست هم بخش های متعددی هست که بسته های بزرگ مخصوص خانواده دارند و در مقایسه اقتصادی ترند. یک بسته بزرگ سه کیلویی ران مرغ بر می دارید یک بسته بزرگ گوشت چرخ کرده (که اینجا می شود از کیفیت آن مطمئن بود) به وزن سه کیلو گرم و می روید سر وقت قسمت میوه و سبزی که در سمت راست و بعد از فریز صندوقی قرار دارد. کاهوی تمیز بسته بندی شده که هر کدام سه مغز کاهوی بزرگ پر برگ و تازه دارند، خیار سالادی؛ گوجه فرنگی سفت سرحال، لیمو ترش تازه، پیاز درجه یک، ... لابلای قفسه های بزرگ چند طبقه و متعدد فروشگاه راه می روید و چرخ را بدنبالتان می کشید ... یک بسته نان تست سبوس دار و خاشخاشی، و یک بسته لواش، یک کیسه چهار لیتری شیر تازه با 2 درصد چربی، یک پاکت دو لیتری آب پرتقال افسانه ای، چند بسته ویفر کاکائویی، یک شیشه روغن زیتون اعلاء، دو بسته چیپس ( از بین ده مدل و رنگ و طعم)، دو بسته پفک اساسی، یک شانه دوازده تایی تخم مرغ درشت رسمی، یک کیسه نخود فرنگی منجمد، چند تا نوشابه خانواده، دو بسته نوشابه قوطی ... تنوع محصولات سرگیجه آور است. از هر نوع ماده غذایی چند جورش وجود دارد در اندازه ها و مارک ها و طعم های مختلف.

آخ این چرخ دستی داره می ترکه دیگه! حیف که بیشتر جا نداری اگر نه من از اینجا به این زودی در نمی اومدم! راه می افتید به طرف صندوق ها. شش صندوق که الان چهارتای آنها فعالند و مقابلشان صف های کوچکی تشکیل شده. صفی را انتخاب می کنید و می ایستید. جلوی شما یک خانم چینی است که بچه اش از بس غر می زند و بهانه می گیرد کچلش کرده! خوب بچه است و کم طاقت. لابد خسته شده. مادرش دارد تند تند خرید هایش را از چرخ در می آورد و روی تسمه لاستیکی مشکی رنگ صندوق می گذارد. بسته های رشته و مرغ و سس های سویا و چند تا بسته که رویشان چینی نوشته و معلوم نیست چی هستند. بچه چینی بالاخره سرش با یک آب نبات گرم می شود و کوتاه می آید. مادرش کارت بانکی را در می آورد و در دستگاه می کشد، رمز را با احتیاط وارد می کند و یک ثانیه بعد قبض خرید را از صندوق دار تحویل می گیرد و مشغول باز گرداندن خرید ها به داخل چرخ می کند. با خودتان می گویید حتما می خواهد ببرد تا صندوق عقب ماشین. صندوق دار دختر سفید و بوری است حدود های هجده نوزده سال که پیراهن مارکدار سوپر مارکت را پوشیده و اسمش روی پلاک سینه اش نوشته شده. سلام کوتاهی می کند و مشغول گرفتن بار کد اجناس مقابل دستگاه می شود. جمعا شد 55 دلار. چرخ خرید امروز جانتان را نجات داد! حمل این همه خرید کار شما که هیچ کار چهار نفر هم نبود!

چرخ را می کشید و می برید به سمت خانه. پیاده رو ها حسابی رو براهند و از موزاییک شکسته و پله های احمقانه و شیب های بیخودی و چاله های قد آدمیزاد خبری نیست. تو این فکر هستید که وقتی برسید به تقاطع چرخ را چطور از لبه پیاده رو ببرید پایین که تخم مرغ ها نشکنند. وقتی به تقاطع می رسید متوجه می شوید که پیاده رو در سر تقاطع در نقطه ای شیب ملایمی دارد که پایین می رود و هم سطح آسفالت می شود. نگاهی به چهار طرف تقاطع می کنید. همه شان همین شکلند! عجب! برای همه چیز تو این کشور فکر کرده اند!

چرخ را می آورید خانه و یخچال تا درش پر می شود. خراب نشدنی ها را می چینید توی کمد ها. از یخچال یک قوطی Canada Dry برمی دارید و می برید جلوی تلویزیون. کانادا درای در واقع نوشابه پرتقالی نیست! مزه توپی دارد که شبیه زنجبیل است و رنگش هم به عسل می ماند. پس اون چیزی که به اسم کانادا به خورد ما می دادند چی بود؟ احتمالا فقط شیشه هایش مال کانادا درای بوده!

شکر خدا از تکلیف شب خبری نیست. همه کار را در کلاس انجام داده اید. برنامه شام را چکار کنیم؟ اسپاگتی بپزیم اون هم دو وعده ای که کار فردا را هم راه بیاندازد. گوشت چرخ کرده تازه خریده شده با پیاز و زعفران بعدش فلفل دلمه ای و قارچ و پشت بندش سس پاستا با طعم سیر کباب شده و ریحان در ماهیتابه جدید. رشته ها را هم را می ریزید در آب جوش قابلمه ای که از ایران آورده اید. عجب اسپاگتی توپی شد! هیچکدام از رشته ها به هم نمی چسبند! عجب ته دیگ سیب زمینی ای درآمد! غذا هم شد چهار وعده ای! هنوز اندازه شکمتان دستتان نیامده! بخودتان می گویید یک وعده آباد الان می خورم بقیه اش هم باشه برای دو وعده دیگه.

تلویزیون اخبار گردبادی را که قرارست تگزاس را هم بزند لحظه به لحظه دنبال می کند. قرارست ته مانده این طوفان و گردباد به شکل باران ملایمی تا سه روز دیگر برسد اینجا. خدا را شکر که اینجا از این برنامه ها نیست. هوا قاطی کرده. کانال 24 نشان می دهد که درجه حرارت بین 12 تا 25 درجه در روزهای آینده نوسان خواهد کرد. باز بهتر از گردباد است! با کت و فوقش یک شال گردن کارش راه می افتد.

آخر شب زنگی می زنید به تهران و با مادرتان صحبت می کنید. همه چیز همان شکلی است که بود. آخرین خبر اینکه تلاش نوه خاله دیوانه مادرتان برای گرفتن حال مادرتان نافرجام مانده. این خانم محترم از روزی که فهمید شما توی صف هستید شروع کرد به حال گرفتن از مادرتان و ترساندن او. توی فامیل چند تا هم همدست پیدا کرده بود که تنهایی به قاضی نرفته باشد! خصوصا در ماه های آخر نزدیک به سفرتان مرتب اعصاب مادرتان را خراب می کرد و تاوانش را شما می دادید. خودتان کم تشویش و دوندگی داشتید این زن دیوانه هم شده بود قوز بالا قوز.

حالا خیال مادرتان راحت تر است. دیگر انگولک های فامیل – خیرخواه!- اثری ندارد! بر خلاف پیش بینی های انجام شده این بیماران روانی، خرس در خیابان دنبالتان ندویده! پولتان را کسی بالا نکشیده! به فساد و فحشاء کشیده نشده اید! معتاد نشده اید! توی خیابان نخوابیده اید! و نژاد پرست ها به شما حمله نکرده اند! مورد بی مهری مردم کانادا و یا پلیس کانادا واقع نشده اید! از سرما قاق نشده اید! و ...

دارید مثل هر مهاجر از جایی شروع می کنید و قدم به قدم زندگی تان را شکل می دهید، با محیط آشنا می شوید و پیش می روید. برنامه هایی دارید که به لطف خدا به پیش خواهید برد و مثل ایرانی های دیگری که قبل از شما آمده اند و اینجا زندگی تشکیل داده اند و جا افتاده اند و زندگی شرافتمندانه و سالمی را ادامه می دهند، مستقر خواهید شد.

خداوند به کرم و عنایتش مقداری عقل سالم به بدن های ناقص این جور دوستان و اقوام و همسایگان نسبتا محترم که در تمام خانواده ها نمونه هایشان پیدا می شود عطا کند تا بلکه مردم از گزندشان در امان باشند!

ادامه دارد ...


Link to this log     لینک به این نوشته - 9:38 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................