Tehrantonian                 تهرانتویی – یک تهرانی در تورنتو
نکاتی پیرامون مهاجرت به کانادا،زندگی در انتاریو، کاریابی، خرید اولین خانه تان و استقرار با موفقیت
Tips on Immigration to Canada, Living in Ontario, Finding a Job, Buying your first home and settling down Successfully.
جستجو در تهرانتویی  
گزارشات لحظه ای
Reports by the Moment
وضعیت هوای تورنتو
Toronto's Weather

Click for Toronto Pearson, Ontario Forecast
برای دیدن وضعیت هوای سراسر کانادا اینجا کلیک کنید
Click here for Canadian Weather Status

Locations of visitors to this page
تورنتو Toronto
ونکوور Vancouver
تهران Tehran


وضعیت دلار کانادا
Canadian Dollar vs. U$



شاخص های بازار سهام
Stock Market Indices




Tehrantonian's Google Ranking

Yahoo bot last visit to Tehrantonian.
Msn bot last visit to Tehrantonian
Tuesday, November 29, 2005

ورود مهاجری جدید – قسمت بیست و یکم

امروز سرمای این شهر را نوبر کردید. سوز هوا به روایت تلویزیون منفی دو درجه بود. کاپشن و شالگردن حسابی چسبید. البته پاهایتان در شلوار جین حسابی سردشان شد. از فردا باید زیرشلواری کرکی ایراکه آورده اید زیر شلوار بپوشید. دوستتان می گوید بعد از یکی دو زمستان دیگر عادت می کنید و نیازی به زیر شلواری کرکی نخواهید داشت.

یک مقداری قرص سرماخوردگی از ایران آورده اید و به توصیه دوستتان یک بسته هم از قرص های سرما خوردگی اینجا خریده اید. پنج شش جور قرص سرماخوردگی هست. برای آبریزش بینی، برای گلو درد، برای سینه، برای سینوس و ترکیبی از این ها با هم. قرصی که شما خریده اید رویش نوشته که همه را پوشش می دهد و تا هشت ساعت تمام علایم سرماخوردگی را محو می کند. در واقع نوعی کشتن پشه با آرپی جی است ولی کی حوصله گرفتاری و مریض شدن را دارد!؟

گردش علمی از اول وقت کلاس زبان امروز خواهد بود. اتوبوس توریستی راحت و جاداری در مقابل مدرسه آماده بود. همه بچه های کلاس را سوار کردند و راه افتادند. توی راه گفتید و خندیدید و هله هوله خوردید و منظره پاییز سریع السیر انتاریو را تماشا کردید. تراکم فضای سبز و زیبایی آن نفس گیر است. وقتی یادتان می آید که برای دیدن چهارتا درخت و سبزه باید آن همه توی جاده های خطرناک شمال رانندگی می کردید گریه تان می گیرد! بنظر می رسد رانندگی مردم به همان منظمی و مرتبی خیابان است. البته گویا کم و بیش ملت کمی از سرعت مجاز می زنند بالا و خلاف ملایمی می کنند.

در بزرگراه ها تریلی های متعدد تمیز و مرتبی را می بینید که کانتینر های بزرگی را – بعضی دو تا کانتینر را روی تریلر های مجزا به هم وصل کرده اند و می کشند!- می برند و می آورند. این همه جنس برای یک کشور 30 میلیونی! این همه مصرف یعنی رفاه عمومی بالاست و مردم مرتب دارند جنس نو می خرند. برای همین هم است که سر و ریخت مردم کوچه و خیابان اینقدر نو و مرتب است.

مجتمع های مسکونی زیبا و مرتفع متعددی در دو سمت بزرگراه ساخته شده اند. دلیلش باید استقبال مردمی باشد که از بزرگراه برای رسیدن به محل کار استفاده می کنند.

بلک کریک روستای تاریخی است که 35 ساختمان آن به سبک اصلی و اولیه آن در 150 سال پیش نگهداشته شده اند. ورودی برای بازدید کنندگان بزرگسال نفری 10 دلار است که از تور کلاس شما پولی نمی گیرند. در سطح دهکده و در ساختمان ها پرسنل با پوشاک زمان ملکه ویکتوریا بخش های زندگی روزمره مردم آن دوره را به نمایش درمی آورند. نانوایی، آهنگری، نجاری، مطب طبیب، آسیاب آبی، مهمانخانه و ... همه به سبک قدیم اداره می شوند. به همراه گروه در معابر دهکده قدم زدید و به تک تک خانه ها سر زدید و با بعضی از پرسنل هم صحبت کردید. همه خوش اخلاق و سر ذوق.

به شما می گویند که برنامه ای هم برای نمایش زندگی در ایام کریسمس به سبک آن دوران دارند که نزدیک به کریسمس اجرا خواهد شد.

چند مزرعه و آغل و اسطبل هم در حاشیه دهکده هست. حیوانات دهکده نیز برای خود دیدنی هستند. علی الخصوص گوسفند های پرپشم سفید رنگ که نظیرش را تا بحال در تلویزیون دیده بودید.

برنامه تا عصر طول می کشد و یکی از بچه ها چند تا عکس باحال دست جمعی می گیرد. چای داغ دلچسبی می زنید و سوار اتوبوس می شوید. مسیر برگشت کمی شلوغ تر است که دلیلش مصادف شدن آن با زمان تعطیلی ادارات و شرکت ها و برگشتن مردم به خانه هایشان است.

شما را در خیابان یانگ و کمی پایین تر از تقاطع فینچ پیاده می کنند و قدم زنان برمی گردید منزل. با خودتان می گویید یک چای دیگر می چسبد. چای را می ریزید و جلوی تلویزیون می زنید به بدن. نگاهی می اندازید به نشانی یکی دو کلاس تافل که احتمالا هنوز جای خالی دارند. بخودتان قول می دهید که همین هفته بروید و ته توی کار را دربیاورید.

شام را دو وعده ای درست می کنید و ظرف ناهار فردا را پر می کنید. مقداری به ایمیل های عقب افتاده می رسید. یکی دو تا از بچه های قدیم جویای اطلاعات برای تشکیل پرونده هستند. ارجاعشان می دهید به تهرانتویی. چند تا فورواردی هست که بیشترشان جوک و کاریکاتور هستند. به خودتان می گویید خدا پدر این ایمیل یاهو را بیامرزد که از پنج مگ بدرد نخور و گریه آور تبدیل شد به یک گیگ. دیگر مجبور نیستید نگران پر صندوق ایمیل باشید.

همکلاسی تان همین الان برای بچه ها ایمیل زده و عکس ها را هم فرستاده. یکی را که تویش خیلی خوب افتاده اید سوا می کنید و با ایمیل می فرستید برای خانواده.

خسته و خوشحال از گردش طولانی خواب خوبی می زنید و صبح سرحال پا می شوید. برنامه تست و پنیر خامه ای و مغز گردو را اجرا می کنید و با دو تا چایی تازه دم می فرستید پایین. تلویزیون می گوید که بیرون دارد باران می آید!

صدای برخورد باران با چتر جالب است. خیابان کمی خلوت است. از جوی آب خبری نیست و سطح خیابان های کمی محدب است و آب را به دریچه های تخلیه که در کنار جدول پیاده رو هستند هدایت می کند و به زیرزمین می فرستد. هوا بوی بهشت می دهد و روح آدم تازه می شود. مترو مثل روز های کاری دیگر شلوغ است. مردی هندی زل زده به شما. اولش کمی خودتان را می پایید که ببینید سرو وضعتان چی فرقی با روزهای دیگر دارد. بعد یاد حرف دوستتان می افتید که هندی های هندوستان زل زدن به مردم را بد نمی دانند و برای همین هم تازه مهاجر های هندی تا بیایند یاد بگیرند که در کانادا زل زدن به مردم کار خوشایندی نیست، مدتی طول می کشد. سعی می کند توجهتان را به روزنامه پرت کنید. اخبار هواشناسی هفته خبر از آمدن جبهه ای هوای سردتر می دهد که ممکن است منجر به بارش برف بشود. کنجکاوید بدانید سوز منفی سی و پنج درجه چه جوری است. می دانید که حتی فریزر هم به این سردی نیست. بیشتر فریزر ها اصولا درجه برودتی زیر بیست درجه ندارند و در حالت عادی هم معمولا روی منفی پنج تا ده درجه تنظیم شده اند.

از ایستگاه مترو بیرون می زنید و می روید به کلاس زبان.

ادامه دارد ...


Link to this log     لینک به این نوشته - 3:22 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................