Tehrantonian                 تهرانتویی – یک تهرانی در تورنتو
نکاتی پیرامون مهاجرت به کانادا،زندگی در انتاریو، کاریابی، خرید اولین خانه تان و استقرار با موفقیت
Tips on Immigration to Canada, Living in Ontario, Finding a Job, Buying your first home and settling down Successfully.
جستجو در تهرانتویی  
گزارشات لحظه ای
Reports by the Moment
وضعیت هوای تورنتو
Toronto's Weather

Click for Toronto Pearson, Ontario Forecast
برای دیدن وضعیت هوای سراسر کانادا اینجا کلیک کنید
Click here for Canadian Weather Status

Locations of visitors to this page
تورنتو Toronto
ونکوور Vancouver
تهران Tehran


وضعیت دلار کانادا
Canadian Dollar vs. U$



شاخص های بازار سهام
Stock Market Indices




Tehrantonian's Google Ranking

Yahoo bot last visit to Tehrantonian.
Msn bot last visit to Tehrantonian
Monday, October 30, 2006

هزینه های زندگی در کانادا (بخش دوم)

مسکن (انواع، محله ها، هزینه ها، مقررات و حق و حقوق شما)

------------------------
چی کرایه کنیم؟
------------------------

تا جاییکه همه می دانیم، خانه در تهران یعنی آپارتمان – یعنی 99.9 درصد تمام املاک مسکونی آپارتمان هستند- و تنها درصد قلیلی از منازل ویلایی ساز هستند – دلیل اصلی و عمده اش هم این است که جمعیت تهران خیلی زیاد است و زمین برای زندگی کم و گران است و نمی صرفد در زمینی که می توانند 12 واحد مسکونی را عمودی بسازند، یک واحد ویلایی را مستفر کنند. اینجا وضع فرق می کند. تورنتوی بزرگ از نظر وسعت از تهران بزرگ چیزی کم ندارد جز اینکه جمعیت آن در حد یک چهارم تهران است.

اینها گروههای اصلی ملک را در این شهر تشکیل می دهند. دقت کنید که این بررسی فقط به اجاره منازل توجه دارد و برای خرید اطلاعاتی به شما نمی دهد. ضمنا بعضی از این شاخه ها خود سرگروه دسته های دیگری هستند که ما خیلی به جزئیات آنها نخواهیم پرداخت):

1- خانه (House):
1-1- تفکیک کامل Detached – (تلفظ کنید : دی تچد) یعنی از دو طرف به ساختمان های بغل نچسبیده اند.

مزیت:
- غالبا بزرگتر از بقیه نمونه ها هستند و سیستم چهاردیواری اختیاری در آنها جاریست (یعنی مقدار زیادی از مزاحمت صوتی همسایه ها بدور هستند).
- فضای سبز خودشان را دارند و احتمالا حیاط خلوت (Backyard) هم دارند که می توانید در آن بساط کباب (باربکیو) را راه بیاندازید یا تاب و وسایل بازی بچه ها را بگذارید.
- ماشین لباسشویی و خشک کن مستقل دارد.

ایراد:
- اجاره آنها خیلی گرانتر از آپارتمان در می آید (برای یک سه خوابه در محله متوسط حدود 2500 دلار در ماه حساب کنید).
- دردسر کوتاه کردن چمن و پارو کردن برف و رسیدگی به باغچه با خودتان است (یا بخشی از هزینه آن به عهده شماست).
- هزینه کنترل گرما و سرمای آن بالاتر از بقیه نمونه هاست.

2-1- نیمه تفکیک Semi-detached – (تلفظ کنید: سمی (یا سمای) دی تچد) یعنی یک دیوار مشترک با یکی از خانه های دست راستی یا دست چپی دارند و غالبا سقفشان هم با هم مشترک و یک تکه است.

مزیت:
- از آپارتمان بزرگ تر است.
- تا حد زیادی آزادی شخصی دارید.
- بدلیل کوچکتر بودن کمی ارزانتر از هاوس هستند (فرض کنید 2000 دلار در ماه برای یک سه خوابه.)
- بدلیل مشترک بودن حیاط خلوت، هزینه نگهداری آن را می شود نصف کرد.
- ماشین لباسشویی و خشک کن مستقل دارد.

ایراد:
- هزینه بالا (هنوز در مقایسه با آپارتمان گران هستند).
- عدم استقلال.
- هزینه کنترل دمای آن همچنان بالاست.
- برف روبی و چمن زنی و رسیدگی به باغچه همچنان خودش (یا هزینه اش) برقرارست.

3-1- گروهی Town house – که از دو طرف به خانه های بغلی وصل هستند و چندین واحد از آنها مثل قطار کنار هم قرار گرفته اند.

مزیت:
- کمی از آپارتمان بزرگترند.
- کمی از دو نمونه قبلی ارزانترند (برای یک دو خوابه فرض کنید 1800 دلار در ماه).
- امکان استفاده از حیاط خلوت مشترک یا فضای سبز مشاع وجود دارد. حتی ممکن است بشود کباب راه انداخت.
- هزینه گرمایش و سرمایش آنها از هاوس و سمی دیتچد کمتر است.
- هزینه برف روبی و رسیدگی به باغچه و نیز هزینه آب و برق غالبا به شکل یک شارژ ماهانه پرداخت می شود و دردسرش با شما نیست (البته اینکه شما باید تمام یا بخشی از آن را بپردازید یا نه بسته به قرارداد اجاره تان با صاحب خانه دارد).
- غالبا یک سرایدار مشترک دارند که به امور تعمیرات و نگهداری امکانات مشترک نظارت دارد.
- ماشین لباسشویی و خشک کن مستقل دارد.


ایراد:
- هنوز از آپارتمان گرانترند.
- حریم شخصی چندانی در محوطه مشاع ندارید. ضمنا چون این فضا توسط تعداد زیادی بچه مورد استفاده قرار می گیرد از سر و صدای آنها هم در امان نخواهید بود.
- مزاحم صوتی همسایه ها گاها می تواند شما را آزار دهد.
- فضای کوچکی دارند و غالبا در دو طبقه ساخته شده اند و پله بالا و پایین رفتن دارند.
- غالبا فضای درست و حسابی برای پارک اتومبیل مهمان ها ندارند و ایشان مجبور می شوند کنار خیابان پارک کنند که اینکار یا همیشه امکان پذیر نیست یا در زمستان کار دشواری است.

2- آپارتمان:
1-2- استیجاری Rental Building: که معمولا از ابتدا برای اجاره ساخته شده اند و متعلق به شرکتهای بزرگ ملکی هستند. و از پنج طبقه دارند تا 32 طبقه.

مزیت:
- ارزانترین هستند. (یک خوابه در محله متوسط حدود 1000 دلار، استودیو (بدون اتاق خواب – مثل یک اتاق خواب بزرگ است که دستشویی و حمام مستقل دارد و آَشپزخانه اوپن دارد) 850 دلار، دو خوابه 1250 دلار).
- راحت تر می شود با ایشان کنار آمد و قرارداد بست چون برای اینکار دفتر مدیریت دارند و حساب و کتابشان مرتب است.
- خدمات تعمیرات و نگهداری سریع و کارآمد دارند.
- هزینه نگهداری از محوطه و برف روبی و چمن و احتمالا استخر سرپوشیده و یا زمین تنیس و ... همه توی اجاره بها منظور شده است.
- پارکینگ زیاد دارند (که هزینه اش هم کم است – مثلا 80 دلار در ماه- و پارکینگ مهمان شان هم بد نیست.
- امکانات ورزشی و تفریحی دارند (مثلا ممکن است استخر سرپوشیده، سالن مهمانی، اتاق ورزش، اتاق اسکواش، سونا، زمین تنیس ... داشته باشند).
- هزینه کنترل دما – غالبا فقط گرمایش- توی اجاره بها منظور شده است.
- سیستم دوربین مدار بسته یا کنترل ورود دارند و نگهبان شب هم دارند.

ایراد:
- به تمیزی و نو بودن بقیه نمونه ها نیستند.
- مزاحمت صوتی همسایه ها گاه بگاه شما را آزار می دهد که با پیگیری با مدیریت قابل حل است ولی چون دم به دقیقه مستاجر جدید می آید و مستاجر می رود، هر ماه یکی دو باز مزاحمت صوتی روتین کار شماست.
- ممکن است توی راهرو ها بوی زردچوبه غذای پاکستانی ها و یا ماهی آب پز غذای چینی ها شما را اذیت کند. (که البته همیشگی نیست و بندرت هم ممکن وارد واحد شما بشود).پ
- بعضی هایشان عایق بندی حرارتی خوبی ندارند و در زمستان سرد می شوند که شما ممکن است مجبور به استفاده از بخاری برقی بشوید.
- ماشین لباسشویی و خشک کن مستقل ندارد و باید لباس ها را ببرید به طبقه ایکه مجموعه ای از آنها هستند و سکه بیاندازید و از آنها استفاده کنید. ضمنا روز های تعطیل ممکن است بیشتر آنها اشغال شده باشند و معطل بشوید.

2-2 مسکونی شخصی Condominium : (تلفظ کنید: کاندو می نیوم یا با اختصار کاندو) که به قصد فروش به مالکان آنها ساخته شده اند و حالا مالک مربوطه در نظر دارد ملک خود را اجاره بدهد.

مزیت:
- خیلی شیک تر و مدرن تر از بقیه نمونه ها هستند.
- تمیز تر و غالبا مجهز تر از آپارتمان های استیجاری هستند.
- نگهبانی دارند با سرایداری مجهز.
- نگهداری از محوطه و چمن و برف روبی و هزینه آب و برق را در شارژ ماهانه منظور می کنند (اینکه شما هیچ مقدارش را یا بخشی از آن را باید بپردازید بسته به قرارداد اجاره تان دارد).
- پارکینگ و پارکینگ مهمان خوبی دارند.
- عایق بندی حرارتی و صوتی خوبی دارند (خوب گرم و سرد می شوند چون با فن کوئل اینکار انجام می شود) هر چند مزاحمت صوتی همسایه ها ممکن است گاها باعث ناراحتی شود.
- امکانات ورزشی و تفریحی دارند (مثلا ممکن است استخر سرپوشیده، سالن مهمانی، اتاق ورزش، اتاق اسکواش، سونا، زمین تنیس ... داشته باشند).
- ماشین لباسشویی و خشک کن مستقل دارد.
- ممکن است تلفن و یا اینترنت و یا شبکه کابلی تلویزیون شان متصل باشد و شما هزینه اتصال آنها را صرفه جویی کنید.

ایراد:
- گرانتر از آپارتمان استیجاری هستند (مثلا شما 250 دلار به قیمت های آنها اضافه کنید). ضمنا ممکن است بخشی از هزینه شارژ ماهانه هم بیافتد گردن شما.
- گاها مزاحمت صوتی همسایه ها باعث آزار می شود.

3- اتاق خالی Room for rent :
یعنی کسی دارد یک اتاق در خانه یا در بیسمنت خانه (زیر زمین) یا در آپارتمان را اجاره می دهد که شامل استفاده از دستشویی و حمام و نیز آشپزخانه و وسایل آن و ماشین لباسشویی و خشک کن و گاها استفاده از پذیرایی هم می شود.

مزیت:
- بسیار ارزان تر از بقیه روش هاست ( الان یک اتاق در یک محله خوب حدود 450 تا 550 دلار در ماه است).
- ممکن است تلفن یا اینترنت یا تلویزیون کابلی قبلا وصل باشد و هزینه وصل کردن آنها را صرفه جویی کنید و نیز ممکن است اصلا هزینه ای از بابت اینترنت یا تلویزیون نپردازید. (مورد به مورد فرق می کند).
- ممکن است اثاثیه ای هم از قبل در اتاق موجود باشد (مثل تختخواب و میز و صندلی و میز کامپیوتر و تلویزیون و پنکه) که در این موارد هم صرفه جویی کنید.
- معمولا دسترسی به لباسشویی و خشک کن وجود دارد.
- معمولا رسیدگی به چمن و باغچه و یا برف روبی به شما ربط ندارد.

ایراد:
- پیدا کردن جایی که بدرد خور باشد – بخاطر تنوع موارد و شرایط آنها – وقت گیر و دشوار است و به شانس شما بستگی ویژه ای دارد.
- حریم خصوصی شما اتاقی است که در آن زندگی می کنید. طبعا ممکن است مشکلاتی از بابت امنیت اموال شما نیز وجود داشته باشد.
- ممکن است بوی غذای دیگران، بوی خود آنها (!)، سر و صدای آنها مزاحم شما بشود.
- چون غالبا محاسبه نرخ و شرایط به سیستم کدخدایی و وجبی انجام می شود زیاد سازمان یافته نیست و در صورت بروز دعوای حقوقی شرایط مشکل می شود.

4- هتل یا مهمانخانه Hotel:
که برای مهاجری که تازه وارد شده و کسی را نداشته برایش جا پیدا کند و یا مدتی پیش او بماند تنها راه حل است.

مزیت:
- غالبا به سیستم حمل و نقل شهری نزدیک هستند.
- اگر سوئیت گرفته باشید دارای آشپزخانه کوچکی هم هستند که در هزینه خورد و خوراک صرفه جویی مهمی به حساب می آیند.
- می توانید درخواست کنید هر روز اتاق را تمیز و تخت را مرتب کنند.
- غالبا تلویزیون دارد و مجهز به تلفن هستند (هر چند تلفن آنها هزینه اضافی دارد و بهتر است از تلفن عمومی تلفن کنید و یا موبایل بخرید).

ایراد:
- گران هستند. با نرخ اجاره هفتگی ممکن است ماهانه 2400 دلار یا بیشتر برایتان آب بخورد.
- فضای اتاق ها جای کمی دارد و سخت می توانید لوازم را پهن کنید و مستقر شوید.
- روی هزینه هتل مالیات هم منظور می شود.

----------------------------------
خوب حالا کجا مستقر شویم؟
----------------------------------
محله های تورنتو هم خوب و بد دارند. محله هایی که تراکم سیاهپوست ها زیاد است محله های پر دردسری هستند. از خیابان Jane حذر کنید. خیلی شرق (در عمق اسکار بارو Scarborough ) که تعداد چینی ها به اکثریت مطلق بدل می شود هم محله های خوبی نیستند. Brampton واقع در شمال غربی شهر هم تعداد موارد خلافش بیشتر از خیلی نقاط شهر است.

محله های مورد علاقه ایرانی ها:

آپارتمان های اطراف مرکز خرید Fairview Mall (معروف به فریدون مال بدلیل تعدد ایرانی های حاضر در آن در هر لحظه) در تقاطع خیابان های Sheppard و Don Mills. این محله بیشتر مورد علاقه تازه مهاجر هاست (بدلیل ارزانتر بودن اجاره ها) و در مجموع محله آرام و محترمی است و آخرین ایستگاه متروی خط Sheppard هم در تقاطع واقع شده.

روی خیابان یانگ از ایستگاه متروی Davisville تا ایستگاه Finch در دو طرف یانگ ساختمان های مسکونی استیجاری هستند که بعضی خوبند و بعضی نه. ساختمانهای اجاره ای خود خیابان Davisville که در سمت شرق یانگ در تقاطع یانگ و دیویسویل هستند ساختمان های خوبی هستند. همینطور در خیابان Erskine (تلفظ کنید: ارس کین) حدود سه تقاطع بالاتر (در جهت شمال) از ایستگاه Eglinton (چهار راه اگلینتون و یانگ) در سمت راست خیابان یانگ دارای چند ساختمان استیجاری خوب است که شماره های 88 و 110 و 140 و 160 این کوچه موارد خوبی هستند و خوب اداره می شوند و امکانات خوبی هم دارند. (با کلیک روی شماره های مورد نظر به سایت مربوط به شرکت مالک آنرا بروید و کسب اطلاعات بیشتری کنید).

برای دیدن نقشه سیستم حمل و نقل شهری تورنتو اینجا کلیک کنید.

ضمنا در تمام مسیر متروی یانگ تا ایستگاه فینچ در دو طرف ممکن است موارد استیجاری متعددی پیدا کنید.

---------------------------------
مراحل اجاره به چه شکل است؟
---------------------------------
اولین قدم جلب اعتماد مالک است. او – شخص مالک یا شرکت اجاره دهنده – می خواهد مطمئن شود که شما توان مالی لازم برای پرداخت بموقع کرایه منزل را دارید و آنها از بابت به دردسر نمی افتند.

معمولا از شما می خواهند نامه ای از صاحب کارتان بیاورید که نشان دهد چقدر حقوق می گیرید. یا اینکه شما می توانید پیشنهاد بدهید که کرایه شش ماه را پیش پرداخت کنید (یعنی یک چک بانکی به مبلغی معادل 6 ضربدر مقدار اجاره) بپردازید و بقیه سال را هم چک تاریخ دار بدهید.

یک ماه کرایه را هم به عنوان وثیقه نگاه می دارند که در صورت بروز خسارت به ملک از شما کم کنند و یا در صورت اینکه هیچ خسارتی در کار نبود در پایان سال یا آنرا به شما بپردازند (به همراه بهره سالانه آن) یا بعنوان کرایه ماه آخر – هر وقت که قرار شد ملک را تحویل دهید- با شما حساب کنند.

هر پولی که دست مالک داده اید – و مربوط به اجاره ماهی که شروعش کرده اید نیست – مشمول حداقل 6 درصد بهره سالانه است (باید روی این درآمد بعدا مالیات هم بدهید که خود بحث دیگری است).

پس ممکن است در ماه اول علاوه بر هزینه های اولیه یکهو هزینه 7 ماه کرایه را هم بخواهید بپردازید! پس خودتان را آماده کنید. بعضی ها هم یک نامه قلابی از دوست و یا فامیلی که صاحب کسب و کار خود هستند می گیرند می گیرند و بجای نامه از صاحب کار تحویل می دهند که خوب غیر قانونی است و اگر گندش دربیاید ممکن است اسباب دردسر بشود.
برای عقد قرار داد معمولا کارت شناسایی – در مورد شما پاسپورت – ساکنین ملک مورد اجاره + کپی آنها لازم است و باید فرمی چند برگی در مورد اجاره را مطالعه و امضاء کنید. (قاعدتا باید به شما وقت کافی برای مطالعه آن بدهند ولی بهتر است انگلیسی شما آنقدر خوب باشد که بتوانید فوری بفهمید توی آن چی نوشته).

یک نفر شاهد هم باید زیرش امضاء کنید که می تواند دوست یا فامیل یا حتی کارمند دیگری ازشرکت استیجاری
باشد.

معمولا اجاره ملک از شرکت های استیجاری ایمن تر است و امکان مشکل بعدی در آن کمتر پیش می آید. چون اول این کار برایشان روتین شده است و ثانیا اعتبار و آبروی خود را برای خوردن پول شما زیر سوال نمی برند و ضمنا خیلی پولدار تر از این حرف های هستند که به این روش پول دربیاورند.

مدت قرار داد هم معمولا برای یکسال بسته می شود و در صورت درخواست فسخ باید سه ماه زودتر خبر بدهید و اگر آنها نتوانند مستاجر پیدا کنند شما هم نمی توانید بدون پرداخت خسارت پا شوید.

از پایان سال اول سیستم اجاره ممکن است ماهانه شود یعنی هر وقت خواستید پا شوید کافیست دو ماه زودتر خبر بدهید و چه مستاجر پیدا شده باشد و چه نشده باشد بهر حال شما بدون هیچ مشکلی پا خواهید شد.

البته اینها روتین جاری است ولی ممکن است قرارداد به قرارداد در بعضی شرایط فرق کند.

---------------------------
نکات دیگر
---------------------------

طبعا باید ملک قابل سکونت باشد و تمام موارد تبلیغ شده هم در آن وجود داشته باشد و سیستم توالت و حمامش درست کار کند و سیفون کار کند و آب تخیله شود و تمام لوازم برقی آشپزخانه هم کار کنند و خلاصه چیزی از قلم نیافتاده باشد و اگر هم موردی هست که مالک قول داده درستش کند در قرار داد ذکر شود و زمان برایش تعیین شود و اگر کمبودی هست که رویش توافق شده نیز ذکر شود با توضیحات مربوطه.

آشپزخانه ها حتما باید یخچال و اجاق (برقی یا گازی) داشته باشد. بعضی مایکرویو و ماشین ظرفشویی هم دارند. اگر در آگهی بگویند Five Appliances (تلفظ کنید: فایو اپلای انسز) یعنی یخچال و اجاق و ماشین ظرفشویی و ماشین لباسشویی و ماشین خشک کن.

ضمنا مسئولیت کنترل حرارت مناسب هم بر عهده مالک است. برای مشاهده درجه حرارت قانونی اینجا را کلیک کنید.

ضمنا هیچ کنترلی روی مبلغ اجاره بها برای کسی که برای اولین بار ملک را اجاره می کند وجود ندارد ولی عرف بازار و رقابت موجود هم مانع از این می شود که گوش شما را ببرند! از سال دوم چون شما مستاجر قدیمی حساب می شوید، چنانچه مایل باشید در همان ملک بمانید میزان افزایش اجاره بها را قانون تعیین می کند و دیگر دست صاحبخانه نیست. ضمنا تنها می شود هر 12 ماه یکبار اجاره را به مقدار مجاز اضافه کرد. و باید از 90 روز قبلش هم به شما اطلاع دهند. مواظب چیز دیگر امضاء نکنید که به ایشان حق افزایش غیرمتعارف اجاره بها را بدهد!

برای کسب اطلاع بیشتر در مورد حق و حقوق تان و اینکه چه مواردی را باید مواظب باشید و اگر کار به حق و حقوق رسید باید چه مواردی را بدانید به این لینک ها مراجعه کنید. این دو لینک آنقدر مطلب برای مطالعه دارند که تا دو هفته سرتان گرم خواهد بود!

Ontario Tenants

Canadian Law


-------------------------------
چند اصطلاح بدردخور
-------------------------------
- مستاجر Tenant (تلفظ کنید: تننت – با کسر تا و کسر نون اول)
- مالک Landlord
- ملک Property (تلفظ کنید: پرا پرتی)
- اجاره Lease (تلفظ کنید: لیس)
- اجاره بها Rent
- پیش پرداخت (وثیقه) Deposit (تلفظ کنید: دی پا زیت)
- آیا می توانم شش ماه کرایه را از پیش بپردازم؟ Can I pay the six months rent in advance?
- مسکن (مسکن یابی) Housing (تلفظ کنید: هاوسینگ)
- دفتر املاک Housing Agency
- دفتر مدیریت ساختمان Management Office
- ساختمان Building
- واحد استیجاری Unit
- قرارداد اجاره Lease Agreement
- آب و برق Hydro (تلفظ کنید: هایدرو)
- کنترل حرارت Temperature Control (تلفظ کنید: تمپ رچر کنترل) یا Climate Control (تلفظ کنید: کلای مت کنترل).
- چراغ، نوردهی، روشنایی Lighting (تلفظ کنید: لای تینگ).
- پول پیش Security deposit (تلفظ کنید: سکوریتی دی پازیت).
- دستشویی و حمام Washroom and Bathroom

----------------------------------------------------------------
نکته:
دوستان در این مدت چند موضوع برای تکمیل فهرست هزینه ها پیشنهاد کرده اند که من آنهایی را که می توانم در موردشان اطلاعات در اختیار شما بگذارم به لیست قبلی اضافه کرده ام :

1- هزینه های شروع زندگی در کانادا:
1-1 – کامپیوتر(شامل خود دستگاه، ماینتور، متعلقات، پرینتر و کابل و مبدل دو شاخه).
2-1- مسکن (انواع، محله ها، هزینه ها، مقررات و حق و حقوق شما).
3-1- تلفن شهری و/ یا همراه (گرفتن اشتراک و هزینه های اولیه و هزینه های ماهانه بعدی).
4-1- اینترنت (انواع سرویس های موجود، هزینه های اولیه و هزینه های ماهانه بعدی).
5-1- تلویزیون (خرید دستگاه، انواع سرویس های موجود، هزینه های اولیه و هزینه های ماهانه بعدی).
6-1 – لوازم آشپزخانه (لوازم یخت و پز، نظافت آشپزخانه، نظافت ظرف ها)
7-1 – لوازم منزل (تخت خواب، سرویس اتاق خواب، سرویس نشیمن، لوازم دستشویی، لوازم نظافت و نگهداری از منزل).
8-1 لوازم برقی منزل (سشوار، جاروبرقی، مایکرویو، صوتی و تصویری، روشنایی، حرارتی و برودتی).
9-1 پتو، ملحفه، بالش، زیرانداز (فرش، موکت)، البسه فصل.

2- مصرف ماهانه:
1-2- خورد و خوراک (انواع، حدود قیمت، غذاهای جدید، مواد جایگزین).
2-2- رفت و روب و نظافت منزل (شوینده ها و لوازم مربوطه).
3-2- ایاب و ذهاب (سرویس های حمل و نقل عمومی و هزینه هایشان).
4-2- هزینه های جاری تلفن، اینترنت، تلویزیون، شارژ ساختمان (در موارد خاص).
5-2- نوشت افزار، کاغذ پرینتر و نظایر آن.
6-2 – پوشاک (زمستانه و تابستانه + چتر و کلاه و عینک آفتابی).
7-2- آب و برق (و احتمالا گاز).

3- هزینه های ویژه:
1-3- دارو و درمان (+ عینک طبی).
2-3 – لباس رسمی برای مصاحبه های استخدامی.
3-3 – ابزار و لوازم تعمیر و نصب.
4-3- گردش و تفریح (سینما، پارک های تفریحی، کنسرت).
5-3- کتاب، سی دی، دی وی دی، روزنامه و مجله.
6-3- مالیات بردرآمد.

4- هزینه هایی که اول کار قاعدتا با آنها کاری ندارید!
1-4- خرید اتومبیل (انواع خودرو نو و دست دوم، نکات ضروری، بیمه، لیس یا فایننس، قسط ماهانه).
2-4- خرید خانه.

روز خوش


Link to this log     لینک به این نوشته - 4:48 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Thursday, October 26, 2006

توضیح!

بعضی دوستان ایمیل زده اند که پرینتر اینجا ارزان است. آیا بیاوریمش با خودمان یا نه؟ جواب هست "نه!".

شما مجاز به داشتن دو چمدان 23 کیلویی هستید که کمتر از یک ششم ظرفیت مورد نیاز برای حمل واجبات شماست! درست است که پرینتر های جدید سبک وزن هستند ولی جاگیرند و دو ولتاژه هم نیستند! اینجا می افتید به گرفتاری خرید ترانس تبدیل.

ضمنا پرینتر را اگر با جعبه اش بگذارید توی چمدان – بفرض اینکه جا بشود- دو سوم فضای یک چمدان را خواهد گرفت و اگر بدون جعبه اش بگذارید در چمدان، در فرودگاه پیرسون خرد و خاکشیرش را تحویل خواهید گرفت!

کیس کامیپوتر – که بهتر است لای لباس ها بپیچیدش – یا لپ تاپ – که می توانید دستتان بگیریدش، شانس سالم رسیدن بیشتری دارند و ارزش دلاری شان هم بالاست.

روز خوش


Link to this log     لینک به این نوشته - 3:43 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Wednesday, October 25, 2006

هزینه های زندگی در کانادا (بخش اول)

اخیرا چند ایمیل داشته ام که در مورد هزینه زندگی در کانادا پرسیده بودند. با وجود اینکه قبلا در این مورد نوشته ام و میزان تورم هم در کانادا ناچیز است و تورم سالانه اش با تورم هفتگی قیمت ها در تهران نمی تواند مسابقه بدهد، بد نیست نگاهی داشته باشیم به مهمترین بخش های هزینه ماهانه.

در نظر دارم این اطلاعات را در چند لاگ پشت سرهم بنویسم، چون خیال دارم حالا که دوباره دارم در این مورد می نویسم لااقل به ریز اقلام و جزئیات بپردازم و برای اینکه هم جریان اطلاع رسانی کند نشود و هم شما وقت کافی داشته باشید این اطلاعات را جذب و تحقیقات خودتان را هم به آن اضافه کنید، قسمت به قسمت می رویم جلو.

تقسیم بندی ایکه در نظر دارم رویش شرح بدهم به ین شکل است که البته هر چه جلو تر می رویم ممکن است به میزانش اضافه شود. شما هم اگر موضوعی هست که در لیست نمی بینید برایم ایمیل بزنید تا اضافه اش کنم:

1- هزینه های شروع زندگی در کانادا:
1-1 – کامپیوتر(شامل خود دستگاه، ماینتور، متعلقات، پرینتر و کابل و مبدل دو شاخه).
2-1- مسکن (انواع، محله ها، هزینه ها، مقررات و حق و حقوق شما).
3-1- تلفن شهری و/ یا همراه (گرفتن اشتراک و هزینه های اولیه و هزینه های ماهانه بعدی).
4-1- اینترنت (انواع سرویس های موجود، هزینه های اولیه و هزینه های ماهانه بعدی).
5-1- تلویزیون (خرید دستگاه، انواع سرویس های موجود، هزینه های اولیه و هزینه های ماهانه بعدی).
6-1 – لوازم آشپزخانه (لوازم یخت و پز، نظافت آشپزخانه، نظافت ظرف ها)
7-1 – لوازم منزل (تخت خواب، سرویس اتاق خواب، سرویس نشیمن، لوازم دستشویی، لوازم نظافت و نگهداری از منزل).
8-1 لوازم برقی منزل (سشوار، جاروبرقی، مایکرویو، صوتی و تصویری، روشنایی، حرارتی و برودتی).
9-1 پتو، ملحفه، بالش، زیرانداز (فرش، موکت)، البسه فصل.

2- مصرف ماهانه:
1-2- خورد و خوراک (انواع، حدود قیمت، غذاهای جدید، مواد جایگزین).
2-2- رفت و روب و نظافت منزل (شوینده ها و لوازم مربوطه).
3-2- ایاب و ذهاب (سرویس های حمل و نقل عمومی و هزینه هایشان).
4-2- هزینه های جاری تلفن، اینترنت، تلویزیون، شارژ ساختمان (در موارد خاص).
5-2- نوشت افزار، کاغذ پرینتر و نظایر آن.

3- هزینه های ویژه:
1-3- دارو و درمان.
2-3 – لباس رسمی برای مصاحبه های استخدامی.
3-3 – ابزار و لوازم تعمیر و نصب.

4- هزینه هایی که اول کار قاعدتا با آنها کاری ندارید!
1-4- خرید اتومبیل.
2-4- خرید خانه.

حالا برویم سراغ قسمت اول:

1- هزینه شروع زندگی در کانادا:
یعنی هزینه چیزهایی که باید در همان یکی دو هفته – تا یکی دو ماه اول بخرید- و بسته به اینکه چفدر خرت و پرت از ایران با خود آورده اید و یا اینجا چه مقداری از آنها را می توانید از دوست و فامیل قرض بگیرید، از چند صد دلار تا چند هزار دلار می توانند روی دستتان خرج بگذارند. بخشی از این لوازم عبارتند از:

1-1 کامپیوتر- از کامپیوتر شروع کرده ام و نه از اجاره منزل! دلیلش این است که شاید نظرتان در مورد نیاوردن کامپیوترتان به کانادا را عوض کند و الان که دارید چمدان می بندید به این فکر هم باشید!

چرا؟
چون برای کاریابی و چک کردن ایمیل و تایپ رزومه و مطالعه از روی اینترنت و ... از همان روز اول به آن نیاز دارید. کاریابی برای مهاجر تازه وارد خودش شغلی است تمام وقت و به برکت وجود اینترنت و سایت های کاریابی هم شبانه روزی است. پس داشتن دسترسی به کامیپوتر در کانادا بسیار مهم است.

راه حل دیگر؟
کتابخانه های هر محل تعدادی کامپیوتر دارند که لااقل بدرد چک کردن ایمیل می خورند ولی نرم افزار درست و حسابی ندارند و مدت دسترسی به آنها هم محدود است و البته تردد به محل آنها در زمستان در برف و بوران و یخبندان ابدا کار دلچسبی نیست. وب کافه هم در بعضی محله ها موجود است که چندان ارزان نیستند و نمی شود روی امنیت اطلاعاتی که وارد می کنید هم حساب کرد.

هزینه؟
بسته به اینکه شما چه مقداری از اجزاء آن را – مثلا کیس و کیبورد و ماوس- را از ایران آورده باشید و چه مقداری از آنرا مجبور باشید بخرید، از زیر دویست دلار – مانیتور- تا سه هزار دلار – دستگاه سوپرمن! - می توانید توی خرج بیافتید. (اگر هیچ چی نیاورده اید می توانید یک دستگاه مرتب و بدرد خور را زیر 1000 دلار بخرید. که البته ممکن است موفق شوید از آن هم ارزانتر تمامش کنید). ضمنا اگر در ایران دستگاه را آپ گرید کنید و دستی به سر و رویش بکشید – مثلا میزان RAM آنرا به حداقل 512 مگ یا 1 گیگ برسانید و یا هارد دیسک آنرا ببرید بالای 30 گیگ (که در مورد دستگاههای جدید همینطور هم هست ولی ممکن است دستگاههای قدیمی تر نیاز به آن داشته باشند). ایده خوبی است چون مجبور نیستید دلار خرجش کنید و پولتان را می گذارید برای خرج های واجب تر. ضمنا دقت کنید منبع تغذیه دستگاه دو ولتاژه باشد (یعنی یا خودش اتوماتیک ولتاژ را تشخیص دهد – در کانادا 110 ولت است و در ایران 220 ولت- و یا اینکه سوئیچ تعویض ولتاژ را داشته باشد). این را معمولا پشت دستگاه در نزدیک محل ورود کابل برق می توانید پیدا کنید. اگر معلوم نیست یا باید جعبه دستگاه را باز کنید و از تویش بخوانید یا در کتابچه راهنمایش بیابید یا از فروشنده اش – اگر مطمئن هستید جواب الکی نمی دهد- بپرسید. اغلب منبع های تغذیه دو ولتاژه – با سوئیچ تبدیل هستند- و سالهاست که اینطوری اند!

مانیتور ها غالبا تک ولتاژ هستند و بدلیل بدبار بودن – سنگین و یا بدبار هستند و حسابی شکننده – بهتر است در ایران ردشان کنید بروند و اینجا یکی دیگر بگیرید. ماوس و کیبرد فرقی ندارند و از ایران بیاورید بهتر است. همینطور هم دوربین برای دستگاه – Web Cam- را هم بیاورید تا مامان جانتان شما در کانادا ببیند و با دیدن گل پسرش/ دخترش در کانادا افتخار کند!

در مورد کارت مودم (که اینجا بتوانید با ارزانترین مدل اینترنت کار کنید که هزینه اش زیر ماهی 10 دلار می شود) زیاد سخت نگیرید چون ممکن است اینجا به سیستم کانادا نخورد و مجبور شوید کارت مودم را عوض کنید (که با حدود 12 دلار می توانید یک کارت کارآمد بخرید). اگر هم تصمیم گرفتید اینترنت کابلی بگیرید که ارزانترین آن بطور متوسط ماهانه 30 دلار خرج دارد – ولی سرعتش 3 تا 5 برابر مودم معمولی است- که داشتن کارت شبکه و یا حتی پورت USB کافی است.

از کجا بخریم؟
این چند لینک به شما اطلاعات بیشتری در مورد قیمت ها می دهند. توجه داشته باشید که همگی فروشگاههای زنجیره ای هستند و چندین فروشگاه و نمایشگاه در سطح شهر دارند و می توانید در وبسایتشان آدرس نزدیکترین شعبه شان را بیابید. ضمنا لوازم الکترونیکی دیگر هم دارند که بعدا در مورد واجب هایشان صحبت خواهیم کرد:

توجه: بعضی از این سایت ها از شما کدپستی تان در کانادا را می پرسند تا اطلاعات را با توجه به موجودی انبار شعبه نزدیک به شما انتخاب کنند. می توانید از این کد پستی که تقریبا در مرکز تورنتو است استفاده کنید: M4P1Z2

این سه فروشگاه بزرگ و مجهز هستند و خدمات بعد از فروش و گارانتی درست و حسابی دارند و نمایشگاههایشان هم پر از نمونه است و پرسنل متعدد برای دادن اطلاعات بیشتر دارند:

FutureShop

BestBuy

Staples

این فروشگاه معمولا نمایشگاههایش کوچکترند و قیمتشان هم خیلی مناسب نیست ولی گاها از دستشان در می رود و حراج دارند:

Source by Circuit City

این شرکت زنجیره ای هم در خیلی محله ها فروشگاه و نمایشگاه دارد و گاها دستگاههای خوب با قیمت مناسب هم دارند ولی در وبسایتشان اطلاعات زیادی در این مورد نیست. به خود شعبه سر بزنید. ضمنا خرید لوازم جانبی از اینها به صرفه تر است تا از فیوچرشاپ یا بست بای (ضمنا اگر دستگاهتان خراب شد اینها خدمات تعمیر هم دارند):

Canada Computers

اینها هم ارزان فروشند و در کار فروش قطعه هم هستند ولی بیشتر از روی اینترنت جنس می فروشند و تعداد فروشگاههایشان کمتر است (هر چند قیمت هایشان خیلی بهتر از بقیه است):

TigerDirect

ضمنا می توانید از مغازه های کامپیوتر فروشی خیابان Queen در حوالی تقاطع با خیابان University هم خرید کنید که ممکن است قیمت های بهتری داشته باشند (هر چند در مورد کیفیت خدمات پس از فروش آنها اطلاعی ندارم).

یادتان باشد که وقتی از فروشگاههای بزرگ خرید می کنید به شما پیشنهاد Extended Warranty (یعنی پلن خدمات و تعمیرات اضافه تر) هم می دهند که در مورد کامپیوتر توصیه می کنم بگیرید (مثلا برای دستگاه 1500 دلاری یک پلن چهار ساله با سوریس تعمیر و قطعه رایگان و مناسب حدود 100 دلار در می آید که البته با توجه به هزینه های تعمیرات و دردسر مربوطه، به صرفه است).

نرم افزار را از ایران بیاورید. هر چه لازم دارید و یا فکر می کنید ممکن است در یکی دوسال آینده به آن نیاز پیدا کنید را بیاورید. قیمت همین نرم افزارهایی که شما سی دی اش را 3000 تومان می خرید در اینجا براحتی می رود بالای چندهزار دلار. یادتان باشد سی دی های مربوط به خود دستگاهتان – یعنی درایور های مربوط به کارت گرافیکی و صوتی و شبکه و مادربرد و خلاصه هر سی دی ایکه با خود دستگاه تحویل گرفته اید را- با خودتان بیاورید.

طبعا اینجا کامپیوتر را نمی توانید بگذارید روی زمین و با آن کار کنید – یعنی می توانید ولی به کمر درد و پا دردش نمی ارزد - و یک میز ساده برایش لازم دارید.

این میز را می توانید چوبی یا پلاستیکی بخرید و می تواند میز معمولی ناهار و شام شما باشد یا اینکه میز اختصاصی کامپیوتر. این جور میز ها را می توانید از این جور جاها بخرید (آدرس فروشگاههایشان را توی سایتشان بیابید. ضمنا بعضی وقت ها جنس های ارزانتری هم توی فروشگاه دارند که توی وبسایت نیست. پس سرزدن به آنها ادیه بدی نیست):

Staples

تلفظ کنید: آفیس دی پو
Office Depot

Canadian Tire

IKEA

غالب این میز ها در جعبه و آماده برای نصب هستند و پیچ و مهره و آچار و پین و لوازم مورد نیاز برای نصب آنها هم همراهشان است. خودتان می توانید براحتی آنها را در منزل سرهم کنید. (پیچ گوشتی چهارسو و دوسو را از ایران بیاورید). ضمنا اگر قادر هستید خودتان آنرا به منزل ببرید که ببرید، اگر نه بعضی از این فروشگاهها برای اجناسی که از قیمت مشخصی – مثلا 100 دلار- گرانتر باشند، تحویل رایگان در منزل دارند و بعضی دیگر هم با تخفیف اینکار را می کنند. حتما در این مورد تحقیق کنید! اگر میزی 80 دلاری با هزینه حمل آن می شود 110 دلار و درعوض میزی 100 دلاری – که بهتر و بزرگتر است را مجانا برایتان می آورند طبعا بهتر است بروید سراغ دومی!)

پرینتر را همینجا بخرید. می شود با حدود 100 دلار یک پرنتر رنگی برای چاپ رزومه هایتان بخرید. کاغذ A4 هم ارزان است و بیخودی چمدانتان را سنگین نکنید!

دو شاخه تبدیل برای سر دوشاخه برق کامیپوتر را فراموش نکنید. باید بتوانید در فروشگاههای کامپیوتر در ایران آنرا را بخرید. شکل دو شاخه های اینجا این شکلی است (که اولی اش نوع ساده آن است و دومی اش با اتصال زمین است که خوب است ولی ضروری نیست).

کابل رابط برق را می توانید اینجا از Canadian Tire به قیمت ارزان بخرید. از خرید آنها از فروشگاههای یک دلاری Dollar Shop خودداری کنید چون اخیرا شایع شده ممکن است بعضی شان مشکل ایمنی داشته باشند.

صندلی کامپیوتر را – هر چند می توانید موقتا از صندلی معمولی استفاده کنید- می توانید از همانجاهاییکه میزش را می فروشند بخرید (شاید روی دو تایش تخفیف هم گرفتید یا تحویلش مجانی درآمد!)


لطفا به کاملتر شدن لیست کمک کنید. این اطلاعات برای شماست!

ادامه دارد ...


Link to this log     لینک به این نوشته - 11:56 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Monday, October 23, 2006

شکار شیرماهی

زمستان ها، وقتی کسب و کار ماهیگیران مناطق آتلانتیک کانادا، بدلیل بدی وضع هوا و طوفان های متعدد خطرناک، از رونق می افتد و کارشان به چک بخور و نمیر بیمه بیکاری می کشد، زندگی شان از راه شکار سیل (از خانواده شیرماهی) ها می گذرد.

این شکار – که هیچ عوارض زیست محیطی ندارد و فقط هم به قدر مجاز و زیر نظر دولت انجام می شود سالانه بیش از 15 میلیون دلار برای مردم این نواحی درآمد ایجاد می کند و بار بزرگی نیز از دوش دولت در تامین هزینه معاش مردم برمی دارد و بودجه صرف جویی شده صرف بهداشت و آموزش و امکانات رفاهی این نواحی می گردد.

هر سال عده ای تحت عنوان بیرحمانه بودن شکار شیرماهی ها – مثل اینکه قتل مرغ و گاو و ماهی در مزارع پرورش این حیوانات از سر رحم و شفقت انجام می شود!- به مناطق شکار شیرماهی می روند و سعی می کنند تا این حیوانات را فراری دهند یا در کار شکارچیان اختلال ایجاد کند یا با آوردن رسانه های خبری سعی کنند این "بیرحمی" را به رخ کانادا بکشند.

سال قبل نیز نوازنده سابق گروه بیتل ها بنام سر پل مک کارتنی به اتفاق همسرش وارد این جمع شدند و از هر جور جلف بازی و ادا و اصول خودداری نکردند و تا جان داشتند موی دماغ شکارچیان شدند و کلی ضرر به کسب و کار این عده وارد کردند.

ظاهرا آه دل شکارچیان و زن و بچه چشم براه آنها از دعای دل شیرماهی ها قوی تر افتاد چون بعد از بازگشت از عملیات جلفگیری، همسر این آقا تقاضای طلاق کرد و طبق برآورد های اولیه این طلاق بیش از 300 میلیون دلار – یعنی معادل بیست سال درآمد مناطق آتلانتیک از شکار شیرماهی- به این جناب خسارت وارد خواهد کرد!

به این ترتیب آقای مک کارتنی این زمستان بجای دلقک بازی و فراری دادن شیرماهی ها باید از این دادگاه به آن دادگاه وکیل کشی کند تا بلکه بقیه هستی اش را از فنا شدن نجات دهد.

همین!


Link to this log     لینک به این نوشته - 9:28 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Thursday, October 19, 2006

بساز و بفروشی ادیسون،

همانطور که از لاگ مربوط به نیاگرا فالز و تسلا یادتان هست – اگر نیست همین الان بروید یکبار دیگر بخوانیدش – ادیسون که در ایران او را مخترع لامپ روشنایی می دانند در واقع ترکیبی بوده از مخترعی پوست کلفت و کله شق – که هزاران بار برای رسیدن به هر اختراعی تلاش می کرده – و تاجری نه چندان محترم – که از گذاشتن کلاه سر مخترعین جوان و بالاکشیدن حق ثبت اختراعشان به نام خودش و یا هاپولی کردن کل حق الزحمه وعده داده شده به ایشان، هیچ فشار اخلاقی ای احساس نمی کرده.

این استاد ادیسون – که بنا به گفته تسلا بدلیل کم سوادی بجای بکار بردن تئوری ریاضی و حذف استلالی مسیر های غلط، مجبور بود همه راههای غلط را یکی یکی با سرش امتحان کند- در آغاز قرن بیستم موفق به ساخت دستگاه سنگ خرد کن جدیدی می شود – یا این طرح را از کسی می دزدد و بنام خودش ثبت می کند – الله اعلم- و تصمیم می گیرد در نیوجرسی آمریکا معدن آهن بخرد و کارخانه فولاد بزند.

از آنجا که ادیسون عادتش بود اول راه بیافتد و بعد فکر کند ببیند کجا می خواهد برود و از طرفی خدا همیشه هم به آدم های کله شق - و احتمالا شارلاتان - حال نمی دهد، بعد از اینکه ادیسون حسابی خرج کارخانه و دستگاهش می کند، قیمت فولاد شدیدا سقوط می کند و او بیشتر سرمایه اش را که حدود 3 میلیون دلار بوده از دست می دهد. (البته سه میلیون دلار در سال 1903 را شما معادل 3 میلیارد دلار امسال فرض کنید).

از آنجاییکه این آقا مشکل از رو نرفتن داشته، مدتی به مغز خودش و زیر دستانش فشار می آورد و به این نتیجه می رسد که این دستگاه سنگ خرد کن را برای ساخت بتن به خدمت بگیرد. خوشبختانه اینبار کسی به او یادآوری می کند که برای بتن هم بازار چندان داغی موجود نبوده که خرجش را دربیاورد.

با مقداری فشار بیشتر به ذهن خود و بقیه به این فکر می افتد که شروع به ساخت خانه های کارگری ارزان قیمت بتنی کند و با جلب حمایت چند سرمایه گزار نگونسار شرکت ساختمانی اش را تاسیس کرده و زمین فاز اول را خریده و در حومه نیوجرسی مشغول ساخت و ساز می شود.

چون ادیسون تا پیش از آن موقع تنها کاربرد بتن را در ساخت بدنه کشتی های جنگی دیده بود فکر می کرد چون بدنی کشتی های بتنی را یک تکه قالب گیری می کنند باید خانه را هم یک تکه از بتن بسازند! یعنی با استفاده از قالب ها هر خانه را مثل ته دیگ زرشک پلو درسته و یک تکه دربیاورند. این بار نیز نبوغ یکطرفه و کم سوادانه ادیسون کار دست خودش و بقیه داد و قیمت تمام شده خانه ها 3 برابر پیش بینی های اولیه شد و هر واحد آن با کلی مصیب و بدبختی به آخر رسید. آن بدتر اینکه چون تمام خانه و دیوار ها و کف و سقف و پله و بالکن و ... به هم وصل بود نمی شد هیچ گونه تغییر بنایی در خانه داد!

بعد از به خاک سیاه نشستن پروژه و بباد رفتن پول سرمایه گزاران، ادیسون دوباره کاسه ماستش را برد لب دریا تا دوغ بزرگش را درست کند.

اینبار سعی کرد با بتن تخت خواب، صندلی، اتومبیل و حتی پیانو بسازد. که البته "اگه می شد چی می شد!".

اگر فکر می کنید ادیسون کله اش تک کار می کرد، بد نیست بدانید که تاجر ساعت سازی بنام اینگرسول در سال 1916 به این نتیجه رسید که اگر تعداد خانه ها بیشتر می بود حتما خرجش درمی آمد و بنا براین طرح خانه های یک تکه بتنی را از ادیسون خرید و رفت و به سلامتی خودش را ورشکست کرد! و تنها چیزی که از او ماند چند واحد خانه های بتنی یک تکه اش هستند در بلوار اینگرسول نیوجرسی.

یکی دیگر از کسانیکه به دستگاه سنگ خرد کن و ایده ساخت بتن به این روش علاقه نشان داد آرک دیوک فرانسیس فردیناند ولیعهد اطریش بود که معلوم نبود در وسط فراوانی سنگ ساختمانی در اطریش چرا دلش هوای بتن کرده بود، که این جناب هم سرانجام در صربستان ترور شد و مرگش بهانه ای شد برای شروع جنگ جهانی اول. لابد اگر زنده مانده بود کلی خرج خانه های بدترکیب یکپارچه بتنی را روی دست دولت اطریش می گذاشت – هر چند در عوض خرج جنگ اول جهانی را نمی گذاشت!.

وقتی ادیسون هزار بار در کاری شکست می خورد، در پاسخ به اینکه چرا علیرغم این همه شکست هنوز ادامه می دهی می گفت: "من هزار بار شکست نخورده ام، بلکه هزار راه پیدا کرده ام که نمی شود از طریق آن به هدف رسید!"

در همین راستا در هندسه اقلیدسی اصل معروفی داریم بنام اصل حمار (خر) – شوخی نمی کنم واقعا داریم!- که می گوید:
"یک خر در رفتن از نقطه الف به نقطه ب همواره صاف ترین – و طبعا کوتاهترین - راه را انتخاب می کند"

یک مثل معروف انگلیسی:
"اگر داری برای رسیدن به مقصد زیادی زور می زنی، حتما داری آنرا به روش غلط انجام می دهی!"

نکته اخلاقی:
اگر با چند بار تلاش به نتیجه نرسیدید سعی نکنید با بیشتر کردن تعداد تلاش ها به نتیجه برسید! بلکه سعی کنید زیربنای روش بکار رفته را عوض کنید و از سیستمی متفاوت برای رسیدن به آن استفاده کنید. پوست کلفتی شرط کافی برای موفق نیست! اگر اینطور بود کرگدن موفق ترین موجود این سیاره به حساب می آمد!

نکته دوم:
مواظب باشید بچه هایتان زیادی تحت تاثیر داستان زندگی ادیسون قرار نگیرند! نه فقط خودتان بیچاره می شوید که در این راستا ممکن است عده کثیری نیز به خاک سیاه بنشینند!

موفق باشید


Link to this log     لینک به این نوشته - 12:32 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Wednesday, October 18, 2006

روز هفتم ماه هفتم سال هفتم از هزاره فعلی

روز 07/07/07 (یعنی هفتم ماه جولای سال 2007) از بس هفت تویش دارد روی مخ مردم کار کرده و از امسال سیل متقاضیان رزرو کردن سالن های عروسی و دفاتر عقد و عکاس و ارکستر و ... برای این روز براه افتاده و بزودی هیچ سالن عروسی یا دفتر یا کلیسایی برای آن روز پر هفت باقی نخواهد ماند.

اگر شما از معتادین به عدد هفت هستید و در این فکر بوده اید که برای این روز سالنی کرایه کنید - ضمن آرزوی اینکه خداوند به شما یک عقل درست و حسابی بدهد که از اعتیاد به این عدد رها شوید – توصیه می کنم بجنبید!

هفت روز هفتتون خوش!


Link to this log     لینک به این نوشته - 10:53 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Friday, October 13, 2006

فلسفه جمعه سیزدهم

در فرهنگ اروپا و آمریکای شمالی، جمعه سیزدهم روزی ترسناک و مشکوک به امور خفن است. فیلم های ترسناک متعددی که یا از این اسم استفاده کرده اند یا به نحوی از این تاریخ در داستانشان استفاده شده تولید شده اند و حتی هر سال لااقل یکی از فیلم های ترسناک را در این روز اکران می کنند تا اثری دو چندان روی بیننده ها داشته باشد.

اما آیا می دانید چرا این روز محبوب فیلم ها و داستان های ترسناک است؟

داستان پشت معروفیت این روز بر می گردد به جمعه سیزدهم اکتبر سال 1307 میلادی. در این روز طبق دستور محرمانه پاپ کلمنت پنجم (Pope Clement V) به تمام پادشاهان اروپایی و فرماندارها و شهردارها (که مثل سگ از او می ترسیدند و زیر نفوذ واتیکان به زحمت نفس می کشیدند) تمامی شوالیه های تمپلار Knight Templar در سراسر اروپا بازداشت و به طرز فجیعی با فطع سر و دست و پا و یا سوزاندن در آتش، به قتل رسیدند.

پاپ البته این حکم را قبل از جمعه سیزدهم فرستاده بود ولی دستور اصلی حکم را در پاکتی مجزا مهر و موم کرده بود و فرمان اکید داده بود که باید در روز سیزدهم باز شوند و بلافاصله باید اجرا گردند. تمام سران اروپا این پیغام را دریافت کرده و در انتظار روز سیزدهم و گشایش پاکات روزشماری می کردند بجز انگلستان!

انگلستان که از مدتها قبل جانش از دست پاپ به لبش رسیده بود، کلیسای انگلستان را مطرح کرده بود و کم کم می رفت تا آنرا از واتیکان جدا اعلام کند. علاوه بر آن ادوارد اول ملقب به ادوارد لنگ دراز هم وسط پیغام پسغام بازی های پاپ عمرش را داد به شما و در آن گیر و دار تدفین شاه قدیم و به تخت نشستن شاه جدید آنقدر صنم در انگلستان بود که این یاسمن تویش گم شده بود. بنا براین در انگلستان کسی در حال و هوایی نبود که برای پاپ تره خرد کند چه برسد به اینکه برایش آدم هم بسوزاند. بهمین دلیل هم یا پاپ خودش را سبک نکرد و حکمی برای پادشاه جدید انگلستان نفرستاد یا اگر فرستاد به ... کسی هم حساب نشد!

(اما تیر خلاص به نفوذ پاپ در انگلستان وقتی زده شد که تلاش واتیکان برای ترور ملکه الیزابت اول و روی کار آوردن دوک نورفولک Duke of Norfolk (که کاتولیک دو آتشه بود) برملا شد و سر طرفداران پاپ زیر تبر رفت و بهانه ای به دست دولت نگلیس افتاد تا نفوذ کاتولیک ها ریشه کن کند.)

حالا چرا پاپ افتاد به جان این شوالیه ها؟

اصولا پاپ با ایشان هیچ جور پدر کشتگی نداشت. تمپلار ها انجمنی از شوالیه های مسیحی بودند که به ایده محافظت از زوار مسیحی که به اورشلیم می رفتند تشکیل شده بودند و مرام اولیه خود را بر ساده زیستی و خدمت به خلق خدا و امن نگاهداشتن مسیر زیارتی گذاشته بودند.

تنها اشکال کار این بود که اغلب ایشان از خانواده های متمول اروپایی بودند و این فلسفه فقیر زندگی کردن چندان قابل اجرا نبود. در عوض کاری که کردند تشکیل یک سیستم بانکداری ابتکاری بود که در آن وقتی یکی از این شوالیه ها می خواست به ماموریت برود مقداری سکه و جواهر را نزد شوالیه ارشدی می برد و به او می سپرد و در عوض حواله ای از او می گرفت که می توانست با استناد به آن هر وقت پول لازم داشت از قلعه های متعلق به تمپلارها پول برداشت کند و به این ترتیب نیازمند حمل خرج سفر نبود و لااقل در ظاهر فقیرانه مسافرت می کرد.

این سیستم بانکداری کم کم گل کرد و وجود نقدینه و مسکوک و جواهرت فراوان، تمپلار ها را قادر به سرمایه گزاری های متعدد و موفق کرد و بانک ایشان روزبروز ثروتمند تر شد. بعد از سقوط اورشلیم و تصرف آن توسط صلاح الدین ایوبی و در پی چند تلاش نافرجام تمپلار ها برای پس گرفتن آن و در سایه امنیت منطقه زیارتی برای تمام زوار در منطقه، دیگر نیازی به حضور نظامی تمپلار ها نبود و ایشان بیشتر وقت خود را به سرمایه گزاری و پولسازی می گذراندند.

این بود تا رسید که زمانیکه فیلیپ چهارم، پادشاه فرانسه در جنگ با انگلیسی ها برای چندمین بار پول کم آورد و آمد سراغ بانک تمپلارها. از آنجاییکه فیلیپ تا آن زمان فقط قرض گرفته و پس نداده بود، بانک تصمیم گرفت که دیگر به او پول قرض ندهد.

فیلیپ قبلا هر جا پول کم می آورد می رفت سراغ خانواده های متمول یهودی مقیم فرانسه و آنها را تحت فشار قرار می داد. آنقدر اینکار را کرد که دیگر هیچ خانواده یهودی پولداری در فرانسه باقی نماند. یعنی یا با پول هایشان از فرانسه فرار کردند یا دیگر پولی نمانده بود برایشان که پولدار محسوب شوند. بعد فیلیپ رفت به این فکر که کشیش های کاتولیک را تیغ بزند و کم مانده بود اموال تمام کلیساهای کاتولیک را بالا بکشد و کار بجایی رسید که پاپ بونیفاس هشتم Pope Boniface VIII علیه اش فتوا صادر کرد و دست زدن به دارایی های کلیساها را کفر اعلام کرد!

فیلیپ هم که عادت نداشت نه بشنود کلی خرج کرد و اعمال نفوذ انجام داد تا کلمنت پنجم را به صندلی پاپی برساند از او خواست تدبیری کند. طبعا کلمنت هم که نمی توانست اموال کلیسا را حراج کند تصمیم گرفت شوالیه های تمپلار را فدای سر کلیسا کند!

ایندو بعد از این که عقلشان روی هم گذاشتند به این نتیجه رسیدند که اگر پاپ شوالیه ها به الحاد محکوم کند هر کسی ایشان را سربه نیست کند قانونا می تواند اموال ایشان را هم بالا بکشد. طبعا بقیه حکام اروپایی هم بیشتر عاشق چشم و ابروی سکه های طلا بودند تا روی نشسته و قیافه پر پشم و پیلی شوالیه های تمپلار و مشکلی از بابت اجرای حکم پاپ (که به ایشان اجازه اخلاقی هر کاری را می داد) نبود.

فیلیپ هم اینطوری یک شبه از آس و پاس بودن درآمد و میلیاردر شد توانست به خوبی و خوشی جنگ بی فرجامش را با انگلستان ادامه دهد.

نظریه های زیادی در مورد مفقود الاثر شد بخش بزرگی از دارایی تمپلار ها – که دست فیلیپ به آنها نرسید - و نیز ناپدید شدن ناوگان ایشان که در روز بگیر و ببند با محوله های طلا و جواهر از بنادر اروپا به مقصد نامعلومی حرکت کرده و هرگز ردی از ایشان در تاریخ بدست نیامد، ارائه شده است.

از آنچه از شواهد تاریخی معلوم است تعدادی از تمپلار ها که جان سالم بدر بردند به اسکاتلند پناهنده شدند و به پادشاه اسکاتلند Robert the Bruce پیوستند و در قبال پناهی که از او دریافت کردند کمک مالی و نظامی به رساندند و این امر باعث موفقیت رابرت در گرفتن خودمختاری برای اسکاتلند شد. (کسانیکه فیلم Braveheart را دیده اند داستان مبارز اسکاتلندی William Wallace و جنگهای او با ادوارد اول پادشاه انگلیس و ادامه راهش توسط رابرت را می دانند. البته در این فیلم اسمی از تمپلارها برده نشده چون ایشان دو سال بعد از اعدام ویلیلم والس، آواره و پناهنده به اسکاتلند شدند).

نکته قابل توجه دیگر اینکه سرانجام در سال 1314، فرمانده ارشد شوالیه های تمپلار بعد از هفت سال تعقیب و گریز توسط فیلیپ دستگیر و کباب شد. او درحالیکه در جلسه عمومی دادگاه تمامی اتهامات مربوط به کفر را رد می کرد فیلیپ را تهدید کرد که بعد از مرگش طی یکسال او و پاپ کلمنت را به پیشگاه عدالت الهی فراخواهد خواند.

سال بعدش فیلیپ و کلمنت هر دو مردند. اینکه شخصا اقدام به فوت کردند یا شوالیه های تمپلار در این امر به ایشان کمک رساندند معلوم نیست. ضمنا از سرنوشت نامبردگان خبر جدیدتری نداریم جز اینکه فکر می کنیم وارد حرفه کبابی و جیگرکی در جهنم شده باشند (البته بعنوان مواد اولیه).

بنظر نمی رسد که این مال و ثروت بخون آلوده (یا بعبارتی بوی دود کباب گرفته!) به بازماندگان فیلیپ وفا کرده باشد. بعد از مرگ فیلیپ چهارم، فرزندش لوئی دهم به پادشاهی رسید و سال بعدش درگذشت. بیوه باردارش بر سر تصاحب پادشاهی فرانسه با برادر لوئی به کشکمش پرداختند و فرزند لوئی، که دست برقضا پسر از آب درآمد، تنها پنج روز زنده ماند. برادر فیلیپ چهارم که موفق شد سر برادرزاده اش را زیر آب کند بنام فیلیپ پنجم به تخت نشست و در شش سالی که سلطنت کرد تلاش کرد مقداری از ظلم و جوری را که پدرش روا داشته بود جبران کند ولی ظاهرا این مقدار تلاش کافی نبود و او سرانجام بعد گذراندن شش سال در جنگ و ستیز درگذشت و جایش را به برادر کوچکترش شارل چهارم داد. او نیز تنها شش سال حکومت کرد و بدون داشتن وارث مذکر چشم از جهان فروبست و با مرگ او ریشه خاندانش از بین رفت و سلطنت فرانسه به خانواده دیگری منتقل شد!

از آنجا که پاپ شدن موروثی نیست بنظر نمی آید نفرین تمپلار ها به دامان پاپ های بعدی سرایت کرده باشد. هر چند بعد از مرگ پاپ کلمنت پنجم دوره افول قدرت واتیکان در اروپا آغاز گردید و سرانجام با آغاز رنسانس (تولد دوباره) در اروپا، کاملا قدرت سیاسی اش را از دست داد.

یک نکته بیربط مشابه در مورد ثروتهای به خون آلوده:

وقتی اسکندر صغیر به امپراطوری هخامنشی حمله کرد، با وجود اینکه طبق بعضی روایات هخامنشی ها بخش قابل ملاحظه ای از خزانه خود را در کوههای زاگرس مخفی کردند، باز بقدری طلا و جواهر از غارت شهرهای بزرگ پارس بدست آورد که هزاران شتر و قاطر و گاری برای بردن آنها به مقدونیه بکار گرفته شد.

این ثروت بخون آلوده ظاهرا بدترین نفرینی که کسی تا به امروز دیده را گریبانگیر مقدونیه کرد. با ورود این ثروت افسانه ای به اروپا، این قاره از بن بست اجتماعی و اقتصادی ایکه در آن قرن ها دست و پا می زد خارج شد و استان های شبه جزیره ایتالیا در سایه این پول بقدرت رسیدند و در اولین اقدام یونانی ها و مقدونیه ای ها را اسیر و برده خود کردند و برای نزدیک به هزار سال زن هایشان به کنیزی گرفتند و مردانشان را نوکر و خدمتکار و سرباز دم تیغ ارتش روم کردند.

بعد مقدونیه ایها همین اسارت را در دست امپراطوری های بیزانس و عثمانی تجربه کردند و در پایان جنگ اول جهانی مثل حلوای خیراتی بین یونان و بلغارستان و صربستان تقسیم شده و بعد از جنگ دوم جهانی نیز زیر چکمه کمونیست ها قرار گرفتند.

در واقع بعد از دست گلی که اسکندر به آب داد، مردم مقدونیه دیگر روی استقلال و آزادی را بخود ندیدند تا فروپاشی شوروی و به تبع آن فروپاشی کمونیزم و تجزیه کشور یوگسلاوی در سال 1991. یعنی بیش از دو هزار سال بعد! و البته الان هم یک جمهوری درپیتی دو میلیون نفری در شرق اروپا هستند که از نظر وسعت 148 مین کشور دنیا بشمار می آیند (یعنی تقریبا از آخر، ششم شده اند).


کجا بودیم؟

آهان این جمعه سیزدهم اکتبر 2006، یعنی دقیقا 699 سال بعد از ماجرای تمپلار ها، قسمت دوم فیلم ترسناک گراج Grudge اکران می شود. قسمت اولش که حسابی ترسناک بود و اعصاب ملت را بهم ریخته بود. باید دید قسمت دوم می تواند همین مسیر را دنبال کند یا مثل بسیاری از قسمت های دوم، آب می بندد تو همان اعتبار و اثرگذاری قسمت اول.

به ایام هالویین و برنامه ترساندن همدیگر نزدیک می شویم. کم کم آماده بشوید.
روز خوش


Link to this log     لینک به این نوشته - 1:48 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Thursday, October 12, 2006

چرا بعضی ها غرغر می کنند!؟

در این مدتی که در کانادا بوده ام انواع مختلفی از ایرانی های ناراضی از زندگی در کانادا را دیده ام یا شنیده ام که شاید بهتر بود از همان ابتدا وارد این پروسه نمی شدند و بیخود این همه هزینه مالی و زمانی را بجان نمی خریدند بی دلیل راهی نمی شدند.

این نکته لازم به ذکر است که شاید 1 درصد ایرانی ها که من می شناسم به نحوی با این جور مشکل روبرو بوده اند و هستند و 99 درصد بقیه در کانادا جا می افتند و ترقی می کنند و از مواهب و امکانات بخوبی بهره می برند و زندگی شان روزبروز بهتر و مرفه تر و موفق تر می شود.

در این گروه بندی من روی افراد متاهل تمرکز کرده ام چون این عده هستند که ناراحت و ناراضی بودنشان جان همسرشان و احیانا فرزندشان را به لبشان می آورد و ایشان را بی دلیل تحت استرس و فشار روحی – و حتی برخورد فیزیکی- قرار می دهد و به همین دلیل که به دیگری آسیب می رسانند از دید من مهم هستند، اگر نه چنانچه مجرد هستند و ناراضی، مشکلشان می شود شخصی، و به اهمیت و جدیت افراد متاهل نیست و اگر در نهایت نتوانند کاری از پیش ببرند، می توانند با خسارت و ضرر بسیار کمتری برگردند بروند سر کار و زندگی قبلی شان.

و اما دسته بندی مربوطه:

1- بچه ننه.

بله درست خواندید. بچه ننه! این عده که تا پای هواپیما مامانشان لقه دهانشان می گذاشته، معلوم نیست از روی دست کی نگاه کرده اند یا به هوای چی راه افتاده اند آمده کانادا. اینجا البته از ماما و پاپا دور افتاده اند و چون در زندگی هرگز فرصتی برای محک زدن شخصیت خودشان بطور مستقل نداشته اند، بدجایی گیر افتاده اند و این محک خوردن خیلی به ایشان فشار وارد می کند.

(توصیه : اگر شوهر شما بچه ننه است دور کانادا را خط بکشید. می آید اینجا و کم می آورد و روزگارتان را سیاه می کند!)

2- نازپرورده.

این دسته در ایران روی پای پدر – و مواردی نادر روی پای مادر- زندگی می کرده اند. خانه را پدرجان اهدا کرده بودند و کاری الکی هم در شرکت عمو جان داشته اند – یا نداشته اند- و پول هم می رسیده و ماشین آخرین مدل (البته به سبک تهران که حدود پنج مدل پایین تر از اینجاست!) هم زیر پایشان بوده. تا قبل از ازدواج که از این پارتی به آن پارتی و برنامه ویلا و مسافرت های دختر پسری و بعد از ازدواج هم که همین خاله بازی ادامه داشته تا اینکه کلاس و تجدد ایجاب کرده بیایند کانادا. حالا در کانادا پول پاپا وقتی تقسیم به 800 می شود دیگر زور ندارد و ماشینش را هم دیگر نمی شود سوار شد. خانه بزرگ تبدیل به آپارتمان فسقلی شده و هزار ماشین بهتر از اتومبیل ایشان در هر لحظه در خیابان و در اطراف ایشان در حرکتند و خلاصه دیگر "کسی" نیستند و چون از نفوذ پاپا و عمو جان هم خبری نیست مجبور به کار شرافتنمدانه هستند که معیار های حقوقی و رتبه کاری اش با آنچه به آن عادت دارند نمی خواند. به این ترتیب می نشینند و بیاد روزهای خوشی که داشته اند آه می کشند و خدا کند که کانادا آمدن تصمیم خودشان بوده باشد اگر نه روزگار همسر بیچاره را دوبرابر سیاه می کنند! البته هیچ گارانتی نیست که این امر را تقصیر همسر خود ندانسته و جانش را به لبش نیاورند. (در موارد خفیف ترش در مرحله آه کشیدن و اینکه "چی بودیم چی شدیم" باقی می مانند و اینقدر دندانشان تیز نیست که خسارت بیشتری بزنند. بالاخره هرچه باشد سوسول بوده اند نه رستم شرزه).

(توصیه : کمی دست نگه دارید! این عده امیدی به عافیتشان هست! شاید در سیستم جدید عادت کنند و با کمی عرضه و اراده زندگی شان را جمع و جور کنند. البته سرتان را روی این قضیه شرط نبندید!)

3- اشتباه محاسباتی.

این گروه تصور نادرستی از کانادا داشته اند.

اگر به روش "نیروی متخصص" مهاجرت کرده اند، در مورد توان تخصص فنی شان در ایران (زیادی دست بالا گرفته اند) و در مورد انتظارات کارفرمایان کانادایی از توانایی های فنی لازم برای شغلشان در کانادا (زیادی دست کم گرفته اند). شاید هم زبان انگلیسی شان بقدر کافی قوی نیست و عیلرغم اینکه از نظر فنی وضعشان قابل قبول است چون توان ارتباط برقرار کردن خوبی ندارند، در کاریابی و جا افتاده ناموفق بوده اند. و از آن هم بدتر، شاید فکر می کرده اند چون در تهران مدیر بوده اند اینجا هم می توانند یکضرب بروند و مدیر بشوند و حالا نشده!

(توصیه : آقاجان خودت رو جمع و جور کن و از یک جایی شروع کن برو بالا. این همه آدم قبل از تو سوسک نشدند! شما هم سوسک نخواهی شد!).

اگر تحت عنوان "اشتغال زایی" مهاجرت کرده اند، و قصد باز کردن واحدی صنفی داشته اند، احتمالا قوانین مربوطه را بخوبی مطالعه نکرده اند، به روش مالیاتی و حسابرسی کانادا مسلط نبوده اند، از قوانین کار خبر کافی نداشته اند، و از همه بدتر به زیر و بم کانادایی کاری که می خواسته اند انجام بدهند بقدر کفایت آشنا نبوده اند و اینجا دست و پایشان در پوست گردو گیر کرده.

(توصیه : اگر هنوز گند کامل در سرمایه ات نزده ای، بقیه اش را بگذار بانک و یک مدتی بعنوان کارگر و آشپز و ساندویچ پیچ و صندوق دار و نظایرهم در واحدی مشابه کار کن تا کم کم به ریزه کاری ها آشنا بشوی و نیز مطاله هم بکن تا به قوانین مسلط بگردی و بعد از چند سال دوباره اقدام کن. نشد ندارد!)

اگر با ویزای تحصیلی آمده اند و فکر می کرده اند می توانند کار پیدا کنند و با آن خرج زندگیشان را در طول مدت تحصیل بدهند و حالا یا اصلا کار پیدا نکرده یا کار کارگری ایکه پیدا کرده اند حتی گوشه خرج را هم نمی گیرد!

(توصیه : راه حل خاصی ندارد جز توصیه اینکه تا آب نبسته اید توی بقیه پولتان، زودتر برگردید و از در مهاجرت بیایید تو. ضمنا بهتر است درس را در ایران بخوانید. (دانشگاههای سراسری و دانشگاه آزاد معتبر هستند. از دانشگاه های گلابی و الکی که مثل قارچ در سالهای اخیر در ایران سبز شده اند و مدرکشان را مثلا فلان دانشگاه در اسکاتلند یا سنگاپور یا نیوزیلند می دهند ولی کانادا آنها را به درپیت هم قبول ندارد دوری کنید).

اگر قصد ادامه تحصیل بلافاصله بعد از ورود را داشته اند اما وسط سال تحصیلی آمده اند و یا نمره تافلشان کافی نبوده و یا نمرات تحصیلی و معدلشان مناسب نیست و حالا باید کلی دوندگی کنند و از جیب بخورند تا سال تحصیلی شروع شود.

(توصیه : کار پیدا کنید. کار موقت. هر چه شد. کارگری در کافه تریا و یا سوپر مارکت هم عار نیست. خرج را پوشش دهید تا شروع ترم و یا امتحان تافل برسد).

اگر فکر می کردند با ویزا کاری قلابی می آیند کانادا و کار پیدا می کنند و جا می افتند اما بدلیل ضعف زبان، کافی نبودن سطح یا مجموعه تخصص و یا بدلیل کند بودن بازار کار در زمان ورود ایشان، موفق به کاریابی نشده اند و از لحاظ مالی به مضیقه افتاده اند.

(توصیه : این گند را که من قبلا گفته بودم نزنید! باز هم توکل کنید به خدا و تا موعد شش ماهه تمدید ویزای کارتان نهایت عرضه و همت تان را برای کاریابی بکار ببرید. اگر موفق نشدید و کار به دیپورت کشید لااقل اینقدر مرد باشید که بجای مزخرف گفتن و گناه را به گردن کانادا انداختن قبول کنید که اشتباه از خودتان بوده و بیخود اخبار غلط و ایده های ابلهانه تحویل مردم ندهید!)

اگر فکر می کرده اند با ویزای توریستی از طریق دعوت نامه خواهر یا برادرشان می آیند و بعد اینجا "یک کاریش می کنند" و اتفاقا هم از دست سفارت کانادا در رفته و به ایشان ویزای توریستی داده – از نوادر روزگار- و حالا متوجه شده اند که نمی توانند اینجا برای مهاجرت اقدام کنند یا دلیل موجهی برای درخواست پناهندگی ندارند.

(توصیه : تشریف ببرید و بعدا از در مهاجرت بیایید. سعی کنید کار به ابطال ویزا و آژان کشی و دیپورت نکشد. اینجا آمریکا نیست که کسی بتواند با پلیس اداره مهاجرت موش و گربه بازی کند. اینجا کشوری است کم جمعیت با پلیسی پر جمعیت!).

اگر به هوای پسر عمه شان آمده اند و یا به هوای باجناق ممد آقا اینا که بنا به ادعای خانواده اش در کانادا شرکت و دفتر و دستک دارد و دست ایشان را هم بجایی بند می کند، و در نهایت این اتفاق نیافتاده و یا از آن هم بدتر این آقای شرکت دار کلاهبردار از آب درآمده و پولشان را خورده و یک آب هم رویش.

(توصیه : اگر مهاجر آمده اید که اجازه کار دارید و وام تحصیلی هم به شما می دهند. خودتان را جمع و جور کنید و زندگی را بسازید. دیگران کردند و شد. شرط سنی هم ندارد!).

4- قلدر ناتوان

بعضی چنان به زور گفتن به همسر و فرزند خو گرفته اند که اصلا به ذهنشان خطور نمی کند غیر از خودشان، بقیه افراد خانواده هم آدم به حساب می آیند. وقتی به کانادا می آیند و تحت تاثیر سیستم اجتماعی اینجا خانم خانه مایل است ادامه تحصیل بدهد و یا کار پیدا کند و بیشتر در اجتماع باشد یا فرزند ایشان یاد می گیرد که پدرش حق کتک زدن او را ندارد، کار بیخ پیدا می کند و این قلدرهای ناتوان شده دست به اعمال خشونت بار متعددی می زنند تا امپراطوری از دست رفته شان را احیاء کنند که نتیجه آن غالبا سردرآوردن از اداره پلیس و حبس و توبیخ و بعد یاس و ناتوانی و سرخوردگی است. (لازم به ذکر است که قلدرترین این افراد در زندان سوسک بقیه زندانی های گردن کلفت کانادایی هم نمی شوند و چنان جورکش غول بیابان خواهند شد که تا ابد یادشان نرود!)

(توصیه : من نظری نمی توانم بدهم ولی از آنچه شنیده شده اینطور برمی آید که اگر با چند بار آژان کشی درست نشود معمولا کار به دادگاه خانواده و طلاق می کشد و حضانت بچه ها به خانم داده می شود. ضمنا کانادا همه جور پشتیبانی جهت ادامه تحصیل و کاریابی خانم ها می کند و این مانع از این می شود که خانم با چشم گریان از فرط درماندگی به زندگی قبلی اش برگردد).

بعضی دیگر از اینکه خانمشان زودتر از خودشان کار پیدا کرده، یا درآمدش از ایشان بالاتر است، یا پست بهتری دارد (یا ترکیبی از این ها) جوش می آورند و چون پیش از آمدن به کانادا چنین وضعی نداشته اند، چنان به مردانگی شان فشار می آید که بداخلاق و افسوس خور و آه کش و ... می شوند و معمولا اگر نتوانند پوز طرف مقابل را در این بخش بزنند سعی می کنند با تحقیر و بدرفتاری زندگی را به کامش به زهر مار تبدیل کنند. این دسته از آقایان باید متوجه باشند که سرنوشت افراد "زورگو" در انتظار آنهاست.

(توصیه : تلاش منجر به موفقیت می شود. تلاش کنید. نه برای شکست حریف، که اینجا حریفی در کار نیست که شریک زندگی شماست و زندگی روی شانه های شما دو نفر پیش می رود. اگر یکی از پاهای زندگی بظاهر قوی تر از پای دیگر است، آنرا نمی شکنند! بلکه سعی می کنند آن پای دیگر را هم تقویت کنند تا به پای قویتر برسد!)


فعلا همین ها را داشته باشید تا بعدا
ایام بکام


Link to this log     لینک به این نوشته - 10:55 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Wednesday, October 04, 2006

333 و ویزای توریستی!

اولا این سیصد و سی و سومین لاگ این وبلاگ است (بزنید به تخته! میشه از قراری سالی 110 تا لاگ یعنی هفته ای تقریبا دو تا) و من می خواستم یک موضوع فکاهی یا سرگرمی پیدا کنم برای این لاگ، اما دیدم کمک به علاقه مندان خودش بهترین لاگ است. برای همین هم در مورد دعوت نامه دادن برای والدین و احیانا خواهر و برادر جهت ویزای توریستی نوشتم:

باید یک نامه خطاب به سفارت کانادا در تهران بنویسید و خودتان را معرفی کنید و بگویید که شما – و ترجیحا همسر شما نیز- مادر و پدر و خواهر و برادر (با نام و نام خانوداگی درست مثل پاسپورت هایشان و طبعا با املایی مشابه نام خانودگی خودتان – یعنی اگر نام خانودگی پدر و برادر و خواهرتان در پاسپورت به انگلیسی دقیقا عین مال شما در پاسپورتتان نیست باید بروند اداره گذرنامه و بخواهند که در بخش توضیحات گذرنامه این ایراد را اصلاح کرده و دیکته صحیحش را درج کنند) را دعوت می کنید که در زمستان امسال (یا هر وقت و طول مدت که مد نظر شماست که بهر صورت نمی تواند ابتدا به ساکن از شش ماه بیشتر باشد) به منزل شما در کانادا بیایند و شما تمام هزینه های مربوط به طول اقامت ایشان را تقبل می کنید.

حالا این نامه را چاپ و امضاء کنید و یک برگ فتوکپی از پشت و روی کارت اقامت دایم یا کارت سیتیزنشیپ خود و همسرتان هم به آن ضمیمه کنید. بعد اصل فرم T4 (اظهارنامه مالیاتی سال قبل، که نشان دهد درآمد کافی سالانه برای دعوت کردن مهمان دارید) را هم به این مجموعه اضافه کنید. اگر دلتان نمی خواهد کپی خودتان را بفرستید از روی تلفن تماسی که رویش نوشته شده با اداره مالیات تماس بگیرید و از ایشان بخواهید یک کپی دیگر برایتان بفرستند.

دقت کنید که این سند را نباید فتوکپی بگیرید چون فقط اصلش مورد قبول است و اصل آن هم مثل کاغذ اسکناس دارای علایم شناسایی مخصوص است و در تار و پودش نخ مخصوص دارد.

اگر درآمدتان کافی نباشد، آنوقت باید والیدینتان با سفارت موضوع مالی را حل کنند (احتمالا ثابت کنند که دارند بقدر کافی پول می برند).

حالا این ها را برای والدین تان بفرستید و ایشان باید به همراه گذرنامه هایشان ببرند به باجه سفارت کانادا در تهران و وقت مصاحبه درخواست کنند. که بسته به ترافیک چیزی نزدیک یکماه طول می کشد.

روز مصاحبه بد نیست سند خانه و ماشین و ملک و این چیزهایی که نشان می دهد امکان برگشتنشان از ماندشان در کانادا بیشتر است را هم با خود ببرند. رسمی و مرتب بروند ولی زیاده روی در قر و فر نکنند. (کت شلوار مرتب، ترجیحا با کراوات برای آقایان و لباس اداری مرتب – کت و دامن و یا کت و شلوار برای خانم ها توصیه می شود، هر چند ضروری نیستند.)

ضمنا احتمال دادن ویزا به افراد مجرد زیر 35 سال تقریبا صفر است. بنا بر این اگر خیال دارید برادر و یا خواهرتان را اینطوری بیاورید کانادا و بعد برایش وکیل بگیرید و تقاضای پناهندگی کنید و یا فکر می کنید که می توانید در این وضعیت برایش تقاضای مهاجرت کنید- کلا بیخیال شوید و شانس والدین تان را برای گرفتن ویزا خراب نکنید.

اخیرا مشاهده شده که حتی به پدر و مادر ها هم به سختی ویزا می دهند و عده زیادی را رد کرده اند. اشکال اینجاست که احتمال رد شدن مجدد رد شده های قبلی خیلی زیاد است و مرتبه بعد سختگیری مضاعف می کنند. این موضوع سختگیری های بعدی به رد شدگان را در مورد برادر و خواهرتان هم در نظر بگیرید!

ضمنا خبر رسیده که برای ویزای توریستی هم باید معاینات پزشکی تحت نظر پزشک معتمد سفارت انجام بشود. (جزئیات را ندارم ولی بهر صورت برای افراد بیمار یا معتاد خبر بدی است).

حالا اگر بعد از این چند خان رستم والدین عزیز موفق به دریافت ویزا شدند دقت کنید که برایشان بیمه درمانی بخرید و حتما بیمه شان کنید. (که یا از ایران بخرند – که اینجا مفت نمی ارزد و باید از جیب عزیز بپردازید و بعدا ایشان وقتی برگشتند بروند دنبال پولش- یا اینکه روز اول ورود با هماهنگی قبلی ببریدشان دفتر بیمه و بیمه شان کنید- زیر 50 هزار دلار هم بیمه نکنید چون اگر دور از جان کوچکتری کاری با اتاق عمل داشته باشند زده اید توی گوش 30 هزار دلار!)

یک توصیه دیگر اینکه علیرغم اینکه امکان پذیر است، در حد امکان از تمدید ویزای آنها در کانادا در موعد شش ماهه خود داری کنید. درست است که بعضی وقت ها مجبورید و لازم است و ... اما امکان اینکه دفعه بعد موقع درخواست ویزا اذیتشان کنند بالا خواهد رفت.

موفق باشید.


Link to this log     لینک به این نوشته - 11:09 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Tuesday, October 03, 2006

کبک، کبک، کبک

به مناسبت اینکه در این ماه سومین ایمیل را در مورد مهاجرت به کبک دریافت کردم، علیرغم اینکه کبک در محدوده تجربیات من نیست، ولی نظر به علاقه مندی بعضی دوستان به کسب اطلاعات بیشتر در مورد این استان و مهاجرت احتمالی به آن، مختصری اطلاعات کاربردی ذیلا تقدیم می گردد:

استان کبک همسایه شرقی استان انتاریو و بعد از انتاریو پرجمعیت ترین استان کاناداست (البته وحشت نکنید! جمعیت این استان با وسعتی حدود 93.5 درصد وسعت ایران، حدود نصف جمعیت تهران بزرگ است!).

زبان رسمی اش فرانسه است که با لهجه معروف کبکوا (تلفظ کنید که به کوو آ) صحبت می شود که از دید فرانسوی ها لهجه ای قدیمی و دهاتی است.

البته قابل توجه فرانسوی ها: وسعت کبک تقریبا سه برابر کشور شماست! شما جوجه ها ساکت باشید!

زمستان هایش بطور متوسط از زمستان های انتاریو سردتر است و بیشتر از انتاریو به بلایای طبیعی، نظیر طوفان و سیل، دچار می شود.

کمترین میزان زاد و ولد را در کل استان های کانادا دارد. (خبر خوب برای مهاجرین: حالا حالا پر نخواهد شد!)

هزینه زندگی در این استان نسبت به انتاریو پایین تر است و سطح درآمد مردمش هم به همان نسبت کمتر است. در واقع این استان بیشترین رکورد اتومبیل های کره ای ارزان قیمیت را در کانادا دارد. تعداد نژاد چینی در آن کمتر از انتاریو است اما در عوض تعداد اعراب فرانسوی زبان – محصول دوران استعماری فرانسه در شمال آفریقا- بیشتر است. (یعنی چی؟ منظور خاصی نیست! فقط اینکه چینی ها نه به شما زل می زنند، نه تنه می زنند و نه هل می دهند و نه بی ادب هستند و نه گاهی بو ول می دهند).

ظاهرا مهاجرت به این استان زودتر به سرانجام می رسد و بعد از لندد شدن در این استان نیازی به ماندن در آن نیست فلذا عده ای از دوستان به این طریق کمی زودتر، ولی با دردسر بیشتر، به کانادا می آیند.

عده زیادی ایرانی هم در دانشگاههای متعدد این استان مشغول به تحصیل هستند. دلیلش را باید از خودشان بپرسید من نمی دانم، شاید ارزانتر هستند یا بهتر راه می آیند (البته هزینه ارزانتر زندگی هم باید نقش داشته باشد).

شهر مونترال در این استان که در نزدیکی انتاریو است، بیشترین تمرکز انگلیسی زبانان را دارد و در آن به زبان انگلیسی هم می شود زندگی کرد، هر چند زبان رسمی و ادرای اش همچنان فرانسه است. ضمنا رانندگی مردم این شهر دست کمی از تهران ندارد و صدای مکالمه با بوق و تیک آف پشت چراغ سبز و ویراژ و پرسیدن احوال خواهر و مادر همدیگر در صورت بروز تصادف (!) در آن رواج دارد.

بگذریم. این لینک ها برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد مهاجرت، امتیاز بندی، کاریابی، مسکن و هزینه هایش و حق و حقوق مستاجر، و تحصیل در این استان می توانند مفید باشند:

اطلاعات عمومی در مورد استان کبک

نقشه نواحی مختلف این استان

تاریخچه این استان

مهاجرت به کبک و کار کردن در این استان

قوانین مهاجرت به کبک

ببینید آیا امتیاز لازم برای مهاجرت به این استان را دارید یا خیر

مسکن، هزینه های آن و حقوق شما بعنوان مستاجر (توصیه می کنم قیمت ها را 30 درصد ببرید بالاتر تا واقعی شوند)

بازار کار کبک
اطلاعات کلی

یکی از سایت های کاریابی در کبک

بن شانس!


Link to this log     لینک به این نوشته - 10:15 a.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................



Monday, October 02, 2006

کار و حقوق و مزایا در کانادا

دوستان متعددی برای من ایمیل می فرستند و سوال در مورد مشاغل و درآمد ها و ویزای کار و ... دارند.

همینطور که می دانید مدتی است عده قابل ملاحظه ای افراد بظاهر وکیل برای متقاضیان ویزای کار، با دریافت حق حسابی قابل ملاحظه، ویزای کار قلابی می گیرند.

منظور این نیست که ویزا واقعی نیست، بلکه اشکالش در این است که ویزا بر اساس گواهی دعوت به استخدام و اعلام نیازی قلابی توسط شرکتی که آقای بظاهر وکیل با همراهی پسر عمه جان و یوگی و دوستان تاسیس کرده اند، صادر شده و عملا کاری منتظر دارنده ویزا نیست و بعد از ورود به کانادا باید راه بیافتد دوره و ضمن خوردن از جیب مبارک، هر طوری هست ظرف شش ماه در شاخه ایکه برایش ویزا صادر شده کار پیدا کند تا بتواند آنرا هر شش ماه تمدید کند تا از دیپورت شدن در امان بماند.

با توجه به رقابت فوق العاده شدید بازار کار در کانادا و هزاران فارغ التحصیل دانشگاههای معتبر این کشور که هر ساله وارد جرگه جویندگان کار می شوند، تقریبا احتمال پیدا کردن کار از روی اینترنت و رساندن آن به مرحله ویزا در حد صفر است.

ضمنا سفارت کانادا بندرت ممکن است به کسی که مشکوک به ماندن در کانادا باشد ویزای توریستی و یا حتی ویزایی برای مصاحبه استخدامی در کانادا بدهد و بدون مصاحبه حضوری هم استخدامی در کار نخواهد بود.

از طرف دیگر درخواست تمدید ویزای کاری پرسنل خارجی برای شرکتهای کانادایی هزینه و دردسر دارد و بخاطر استخدام پرسنل از خارج باید از مزایای مالیاتی و امتیازات حقوقی استخدام مهاجرها و سیتیزن ها هم چشم پوشی کنند، که این خود دلیل دیگری بر اکراه آنها از استخدام از خارج می باشد.

هنوز مهاجرت بهترین راه برای آمدن به کاناداست.

موضوع بعدی:

طبقه بندی ملی مشاغل در کانادا و درآمدها

برای مهاجرت به کانادا بروش نیروی متخصص – Skilled Worker – و نیز برای هر گونه درخواست ویزای کار، باید شغلی برایش درخواست مهاجرت یا ویزای کار می کنید در فهرست ملی طبقه بندی مشاغل در کانادا وجود داشته باشد. برای دیدن این فهرست اینجا کلیک کنید.

برای استفاده از موتور جستجوی این بانک از این لینک استفاده کنید

و برای مشاهده کتابچه راهنمای کاربردی کد ها و شرح مشاغل اینجا کلیک کنید

همینطور برای دریافت اطلاعات در مورد وضعیت حقوق مشاغل مختلف بنا به شهر و استان مربوطه اینجا کلیک کنید

دقت کنید که در combo box این موتور جستجو اسامی استان های کانادا با ایالت های آمریکا قاطی هستند و باید روی لیست بالا و پایین بروید تا استان و منطقه مورد نظر را پیدا کنید.

ضمنا بدانید که اینها درآمد کسانی است که در کانادا سابقه کار دارند و/یا مدرک معتبر بین المللی دارند و سابقه تخصصی شان تایید شده است و نباید تنها این اعداد و ارقام مبنای مهاجرت شما قرار بگیرند. منظور این نیست که شما هرگز نخواهید توانست به این سطح از درآمد در شاخه تخصصی خودتان برسید، بلکه یعنی انتظار نداشته باشید از هفته اول ورودتان کار تخصصی پیدا کنید و یا در این حوزه حقوقی قرار بگیرید.

هستند هموطنان شما که خیلی زود به این مقطع رسیده و از آن هم بالاتر می روند، هستند هموطنان شما که بعد از دهسال هنوز به نصف این ارقام هم نرسیده اند.

فرمول رسیدن به آن ساده است ولی به انجام رساندنش حکایت دیگری است:

زبان انگلیسی قوی + همت و پشتکار + سواد اولیه که با خود از ایران آورده اند + سواد ثانویه که در کانادا بدست آورده اند + بروز نگهداری دایم سواد تخصصی ایشان.

بشمرید ببینید تا بحال چند بار در مورد زبان انگلیسی توصیه کرده ام!

برای اطلاعات مربوط به صدور ویزای کار در سایت دولت کانادا اینجا کلیک کنید.

موفق باشید


Link to this log     لینک به این نوشته - 4:58 p.m. -                                                 مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0  Comments   اظهار نظر از طرف دوستان
........................................................................................